در دیار نیلگون خواب

نام تو مرا همیشه مست میکند

۳۶۱.

۱. میخواستیم بی خبر بیایم شیراز. آبجی کوچیکه زنگ زد، دید تو ماشینیم، فهمید! قرار بود لو نده که به قول خودش بقیه شگفت‌زده بشن! ^__^ از "تند تند تمیز کردن اتاقش" بقیه هم فهمیدن :))


۲. بچه خواهر جو دقیقا روز تولد من به دنیا اومد! گفتم این معلومه خیلی بچه خوبی میشه :)))


۳. خودشیفته بازی در نیاوردم و پست تولد ننوشتم واسه خودم :))) خیلی گذشته... بیشتر از دو هفته! اما سه روز دیگه تولد همسره! دوس داشتم روز تولدش خونه خودمون باشیم!


۴. راهنمایی که بودم شعر میگفتم. همیشه فک میکردم چندتا از شعرام شعرای خوبی بودن... دبیر ریاضی دبیرستانمون یه بار ازم خواسته بود چندتا از شعرامو براش ببرم که به یکی از دوستای شاعرش نشون بده، من همش نگران بودم اون دوست شاعرش شعرای منو سرقت ادبی کنه! :/

دفتر شعرمو پیدا کردم و خواستم مثلا جو رو سوپرایز کنم که ببین من چه استعدادهای نهفته‌ای دارم و اینا... شعرا فاجعه بودن :/ خیییلی افتضاح بودن :// دبیر ریاضیمون 😢😢😢


۵. ماشین پیچید جلومون. گفتم بسم‌الله! جو گفت ماشینه، جن که نیست با بسم‌الله فرار کنه! :/ :))


۶. یه روزی شیراز، شیراز من بود... یه روزی که دلم کنج یه خونه کوچولو، ته دنیا، جا نمونده بود!

دلتنگ خونه‌م ام!

من مست می عشقم
هشیــــار نخواهم شد
وز خواب خوش مستی
بیـــــــدار نخواهم شد
****************

من در اینستاگرام:
https://www.instagram.com/woodstory.ir/
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan