در دیار نیلگون خواب

نام تو مرا همیشه مست میکند

۳۰۲. مستر جو :)

۱. جو: روح ما خنگه‌ها!!! خب ما خوابیدیم تو هم بگیر بخواب دیگه!!! :/


۲. جو: رفیقم پرسید مهریه رو چقدر گرفتید؟ گفتم ۳۱۴ تا. گفت واااای خیلی زیاد گرفته، چرا راضی شدی و ... گفتم تو چند گرفتی مگه؟ میگه ۳۱۳ تا!!! :|


۳. به جو میگم پایه‌ای مهریه‌مو بذارم اجرا، پولشو بگیرم بریم خونه بخریم؟! ^__*


۴. همیشه اول پست بنویسید بعد کامنت بخونید!!!! باحال‌ترین مطلبو یادم رفته!!! :///

۳۰۱. احساس غربت کردم با تمام وجود...

مهران مدیری چند شب پیش توی خندوانه گفت یه احساسی داره شبیه احساس کیانوش توی برره!
چه کیانوش باشی توی برره، چه شیرفرهاد توی تهران؛ همین‌که بین یه عده‌ای باشی که تنها نقطه اشتراکت باهاشون "نفس کشیدن"ه، گاهی لازمه بگردی دوربینو زندگی‌تو پیدا کنی و بهش زل بزنی!
وقتی اطرافیانت اونقد توی بعضی رفتاراشون اشتراک دارن که به خودت جرات میدی بگی فرهنگشونه،
فرهنگشونه توی حیاط بیمارستان قلیون بکشن! هرچند این کار تو پارکای شهر تو هم ممنوع باشه!
فرهنگشونه کف بیمارستان بشینن!! هرچند به تو یاد داده باشن حتی به دیوار بیمارستان تکیه نکنی!
فرهنگشونه بهت زل بزنن و ازت بپرسن چه عملی داری؟ هر چند دقیقا دو دقیقه قبلش در جواب همین سوال گفته باشی این یه مساله شخصیه!!!
فرهنگشونه تو جیبای بزرگ لباسای محلیشون یه نوع خاصی از مواد مخدر باشه، که هر از گاهی یه تیکه‌شو بذارن تو دهنشون!!
فرهنگشونه بلند بلند آروغ بزنن!! :|
بعدم اسمشو میذارن مشکلات منطقه محروم!!
واقعا درست کردن دستگیره سرویس بهداشتی مگه چقدر هزینه میخواد؟
یا چقدر سخته که یه پرستار بفهمه که یه بیماری که تازه به هوش اومده نمیتونه پاشه راه بره؟!!
کمبود آب و گاز و امکاناتو خیلی راحت‌تر میشه تحمل کرد...
روز سختی بود اون روز...


۳۰۰. @پزشکا، دندون‌پزشکا و پیراپزشکیا

لطفا با سواد باشید!!!
قبول دارم که گاهی نشونه‌های بعضی بیماریا مشابه بیماریای دیگه‌س.
ولی انصافا مشکلی رو که من با سرچ توی نت بهش پی بردم، و رفتم به دکتر میگم علائمی که من دارم مث فلان بیماریه و دکتر میگه نه بابا این چه حرفیه؟! و بهش میگم فلان مساله هم هست و باز دکتر میگه اونم عادیه،
 و من یک ماه رنج میکشم و تو این ناکجاآباد میرم پیش یه پزشک و عینا بهم میگه مشکلت فلانه و من میگم بله میدونم! زیاد درموردش مطالعه کردم!!
و میگم فلان علائم رو هم دارم و میشنوم که عادی نیست...
و نمیدونم چقدر میشه به پزشکایی که ته دنیا طبابت میکنن اعتماد کرد! با اینکه پزشک شیرازی پاک منو ناامید کرده، با اینکه تشخیص پزشکِ ته دنیایی به واقعیت چند ماهه من نزدیکتره... میترسم ولی!

+ قیمه‌م سوخت :'((
نشستم پای فیلم از غذا غافل شدم! امیدوارم قابل خوردن باشه! وگرنه سحری نداریم :((

++ کسی اینجا باقلاقاتق بلده؟؟ به سبک خود شمالیا...

۲۹۹. منطقه یک... منطقه ده!

+ واسه امروز نوبت دارین؟

- نه امروز پر شده.

+ خب میشه من واسه فردا نوبت بگیرم الان؟

- نه نوبت جلوتر نمیدیم!

+ خب میدونید من باید از شهر ... بیام. میشه یه شماره تماس بهم بدین که تلفنی وقت بگیرم؟

- نه فقط حضوری

+ هر روز دکتر دارید؟

- هر وقت که شیف بیمارستانشون نباشه هستن.

+ یعنی چه روزایی؟

- معلوم نیست!



کنکوری که بودم از سهمیه مناطق خیلی شاکی بودم!! میگفتم خب چه فرقی داره؟ اونام همین درسا رو میخونن دیگه! یا میگفتم اینجا هم مدرسه‌هایی داره که دبیرای خوب ندارن و...

این روزا، اینجا دارم محرومیتو با پوست و استخونم حس میکنم!!

از آب و گاز و قطعیای برق که بگذریم، این روزا تو خیلی از شهرا میشه اینترنتی نوبت دکتر گرفت، ولی اینجا حتی معلوم نیست دکتر چه روزایی هست و چه روزایی نیست! باید ساعت دو خودتو برسونی واسه نوبت گرفتن و بعد تو هوای جهنمی اینجا، تا ساعت پنج بشینی تا دکتر بیاد!

شاید سهمیه مناطق محروم واسه این نبود که دبیرای اونا به اندازه دبیرای ما خوب نبودن، واسه این نبود که کتابایی که ما داشتیم اونا نداشتن.... شاید واسه این بود که بچه‌هاشون برن درس بخونن و برگردن شهرشونو آباد کنن!

که اگه برگردن...

که اگه تو دانشگاه چیزی یاد بگیرن...

۲۹۸. چالش‌طور

در جام جهانی چشمان تو... من ایرانم در برابر اسپانیا


دعوت از لافکادیو و جولیک :)

۲۹۷. در ادامه پست قبل

هر چی بیشتر آدم درمورد یه اتفاق بد فکر کنه، اون مساله عذاب‌آورتر به نظر میرسه...

پست قبلو پاک نمیکنم... تا یادم نره دیدگاه امروزمو... تا چند سال بعد خودم نشم مثل اون آدمی که امروز درکش نمیکنم!!

دوستیها خیلی ارزشمندن... مخصوصا وقتی اون سر مملکت فقط تویی و رفیقات... وقتی فاصله‌ت تا نزدیکترین قوم و خویشت چند صد کلیومتره...

مغز من خیلی زود اتفاقای مشابهو میچینه کنار هم، خیلی زود میگه فلانی که امروز تو این اتفاق عکس‌العملش این بود، فلان روز تو اتفاقی شبیه همین اتفاق یه عکس‌العمل دیگه‌ای داشت!!!

گاهی آدم توی یه زنجیره نیکی قرار میگیره، یه فردی بالای این زنجیره یه محبتی به یکی کرده، نفر دوم همون محبتو به یکی دیگه، و همینطور پیش رفته و یه زنجیره ساخته شده، خیلی زشته کسی قطع کننده همچین زنجیره‌ای باشه!!! کسی که خودش اون محبتو دریافت کرده و از نفر بعد دریغ کنه!!

و آخر همه این حرفا... اگه کاری واسه کسی کردید منت نذارید! اگه خواستید منت بذارید اصلا اون کارو نکنین!!

۲۹۶. اصلا یادتون میمونه که شما هم یه روزی تو این شرایط بودید؟

فرض کنید تو یه شرایط اضطراری قرار دارید. که لازمه با ماشین برید جایی، میتونید با وسایل حمل و نقل عمومی هم بریدا... ولی اینطوری همه چی خیلی سخت میشه، و کاری رو که میخواید انجام بدید نمیتونید کامل کنید یا نمیتونید به موقع تمومش کنید. تو این شرایط یه دوست میاد و ماشینشو به شما قرض میده و مشکل شما حل میشه.

چند مدت میگذره و شما صاحب ماشین میشید. یکی از دوستانتون توی یه شرایطی عین شرایط اضطرار شما قرار میگیره. ماشینتونو بهش میدید؟؟

۲۹۵. این روزا

۱.دلم شروع کرده به تنگ شدن!! تا قبل عروسی انگار همه‌چی یه جور دیگه‌س! میدونی قراره برگردی، حتی اگه خیلی طول بکشه! ولی بعدش دیگه رفتی... شاید واسه همینه که دفعه قبل که اومدم اینجا و یه ماه و خورده‌ای موندم دلتنگ نشدم، ولی حالا بعد دو سه هفته...


۲. آبجی کوچیکه پرسپولیسی شده!! از اون دو آتیشه‌هاش!! از اونا که عکس پروفالشونو میزنن "پرسپولیسی‌ام" و میرن لباس پرسپولیسی میخرن!! و من حتی واسه دیدن جام جهانی برنامه‌ای ندارم!!! :/


۳.همکارای جو یه جوری دارن بچه‌دار میشن که انگار هر کی تا شهریور بچه‌دار نشه گیم‌اور میشه!! و در واقع همینطور هم هست!! هر یک سال خدمت تو منطقه خیلی محروم دو امتیاز داره، و بچه ۵ امتیاز!! و هر که امتیازش بیش، شانسش واسه خونه‌دار شدن بیشتر!!!


۴. عموم یه نقاشی واسم فرستاد، گفت خودم کشیدم. خب عموم نقاشیش خوبه، و اون تصویر اونقدررررر شبیه من بود که اصلا شک نکردم... بعد که گذاشتمش اینستا و به همه گفتم عمو کشیده، فهمیدم عمو باهام شوخی کرده بوده! :/ دیده بوده شبیه منه، واسم فرستاده... فک نمیکرده باور کنم خودش کشیده! :///


۵. ساحل اینجا، از ساحل تمام شهرای ایران قشنگتره!! اونقد قشنگه که هیچ ساحل دیگه‌ای برام قشنگی نداره!! بعد تازه خرچنگم داره ^__^

میدونستین خرچنگا بلدن رو به جلو هم حرکت کنن؟؟ ولی وقتی میخوان خیلی تند برن از بغل میدون!! و اگه بدوین دنبالشون خیلی تند میرن :))) موجودات با نمکی‌ان.

ساحل پر بود از خرچنگ اولش... ولی وقتی داشتیم برمیگشتیم همه‌شون قایم شده بودن!! از بس دنبالشون دویده بودم! :دی


۶. نویسنده‌های "گیم آف ترونز" ذهن کثیف و وحشی‌ای دارن!!! کثیف و وحشی، اما به شدت خلاق!!!

به جو میگم حالا که من هم‌پای تو دارم گیم آف ترونز میبینم، بعدش تو هم با من هری پاتر ببین!! ^__^


۷. گشنه‌مه!! خریدا تموم شده و دیگه مسافر حساب نمیشم!

به جو میگم اگه نیت ده روز کنم و بخوام روزه بگیرم، دیگه نمازامو هم باید کامل بخونم!!! :(

میگه دیگه دوران خوشی تموم شد! :)))

مث یه خواب شیرین...

یک ماه گذشت!! چه باور نکردنی!

و من دقیقا یک ماهه که میخوام از اون شب بنویسم!!

میدونین... من همیشه اعتقاد داشتم که عروسی گرفتن اشتباهه!! و این اعتقاد تا دم در تالار با من بود!! 

نه خب... یه کمی قبل‌تر از دم تالار!!! تا اونجایی که هنوز ماشینا با دیدن ماشین گل‌کاری شده‌مون بوق نزده بودن!! (واسه ماشین عروسا بوق بزنید!! به عروس و دوماد خیلی حس خوبی میده! ^__^ )

جو رانندگی میکرد و من تند تند بادکنک باد میکردم!!! :))) خودمم وقتی یه عروسو در حال بادکنک باد کردن تصور میکنم خنده‌م میگیره!! :دی

باورم نمیشه یه ماه گذشته از اون شب... گاهی فیلمای اون شبو میذاریم و با یه عالمه حس خوب از اون شب یاد میکنیم. جو میگفت بهترین شب زندگیم بود :) 


+ ماه عسلو هم میخوام بنویسم!! به زودی :))

++ شب عروسیتون یه ژلوفن بخورید و بدون پا درد برقصید!

+++ عروسیایی که عروس و دومادش کم میرقصن خوش نمیگذره!!!

۲۹۳. مرد باس بانمک باشه :)

جو گفت امروز غیبتتو کردم!! بچه‌ها داشتن درمورد خرید رفتن زناشون میگفتن، منم گفتم همه جنسای مغازه‌ها رو میخواد نگا کنه، کمرم داشت میترکید ولی باز میخواست بره تو یه مغازه دیگه و...

عززززیزم!! متاهل شده قربونش برم!

بهش گفتم دوستات نگفتن بذار یه ماه از عروسیت بگذره بعد بیا نق بزن؟!! ^__^


+ بومیای اینجا یه نوع میوه‌ای مصرف میکنن که تا حالا ندیده بودم، همینطوری داشتم سعی میکردم میوه‌هه رو شناسایی کنم که یهو جو گفت "این دایره‌ها چیه اینا میخرن؟!!) :)))

۲۹۲.

زنگ زدم به عموی گرام، میگم من اینجا تقریبا هر روز حد ترخص رو رد میکنم واسه خریدای جهیزیه. و چون خونه ندادن هنوز، وطنم هم حساب نمیشه. ولی خب ممکنه یکی دو ماه بمونم یا شایدم کمتر!

عمو گفت مسافری، ولی اگه بخوای روزه‌هات خراب نشه قصد ده روز کن، فقط هم بعد از ظهرا برو خرید.


عمو جان! من سالهاست منتظر این فرصتم!!!! که با وجدان راحت روزه نگیرم!!! :))))


۲۹۱. بهت‌زده به آینده فکر میکند!

میخواستم بیام و براتون از روز خوب عروسی بگم...

از بادکنکایی که با لباس عروس، چند دقیقه قبل از ورود به تالار باد میکردم!!

از فیلم قسمت مردونه، که نمیدونی داری فیلم عروسی میبینی یا کلیپ طنز!

میخواستم واسه‌تون از ماه عسل بگم...

از پارک جنگلی سیسنگان...

از طبیعت فوق‌العاده گیلان...

از اون دوست جو که با هزار آب و تاب از میدون شهرداری رشت گفت و ما رو با وجود وقت کم راهی اونجا کرد و مستر جو که بعدش زنگ زد و گفت شهر تو طبیعتش فوق‌العاده‌ستا... ولی میدون شهرداری‌تون زشته! یعنی اگه فک میکنی قشنگه پاشو بیا شیراز!!! O_o (چرا این پسرا اینقد رک‌ن با هم؟؟ بنده خدا ترکید که!!!)

میخواستم واسه‌تون از اصفهان زیبا بگم و دل گرفته‌م به خاطر زاینده رودِ مرده!

میخواستم واسه‌تون از شیراز نازنینم بگم که انگار کل شهرو کردن تو قبر و درآوردن!

ولی همه اینا رو یادم رفت وقتی دلار وارد قصه شد!!!

وقتی فشنگی راه افتادیم اومدیم اینجا که جهیزیه بخریم... خونه ندادن هنوزا... ولی اومدیم بخریم بریزیم تو خونه دوستای جو... که اگه نخریم دیگه هیچی نمیشه خرید... همه‌چی دو برابر شده... که گند بزنن به این اوضاع!!

خدا جون.... گفتی "هر کس در گرو کاری‌ست که انجام داده". ولی انصافا این گندی که ما داریم توش دست و پا میزنیم، حاصل رو دل یه کسای دیگه‌ای بود!!


+ اینکه دلار شیش تومنی رو تو چهل سال هفت هزار تومن کنن کار هر کسی نیستا! یه دست و جیغ و هورا براشون بکشین انصافا!!

++ دیشب جو به یکی از فروشنده‌ها گفت باس به حال این روزامون گریه کنیم. فروشنده‌هه گفت کار از گریه گذشته! باس خودکشی کرد حتی!

+++ یه مرد اونور دنیا نشسته که حرفش حرفه! که قولش عمله! این مرد تصمیم گرفته ما رو نابود کنه! و مردایی که اینور دنیا حرفشون یه کلمه‌س... غلط میکنه!! و عملشون...؟؟!!

۲۹۰

امروز، روز عروسیمه!!!

شدیدا استرس دارم...

امیدوارم همه‌چی خوب پیش بره!

#تلگرام

در زمان‌های قدیم ... خیلی خیلی قدیم... یه دانشمندی وارد مکه شد.

سران مکه دو تا پنبه دادن بهش، گفتن از دم خونه فلانی خواستی رد شی این پنبه‌ها رو بذار تو گوشت.

چون کافر شده... چون حرفای خوبی نمیزنه...


ما به دین همون فلانی بودیم که! برا ما هم پنبه تجویز شد ولی!

۲۸۸.

اینکه معنی بعضی واژه‌ها واسه بعضیا چیزای عجیب غریبه ناراحت کننده‌س!!

"نیومد خونه‌مون پس بی احترامی کرد"!!

خب چرا نباید فک کنیم که شاید کار داشت؟

" فلانی چون تو رو دوس داره خودشو زورکی عروسیت دعوت کرده"!!!

خب چرا فلانی چون دوسم داره درک نمیکنه که ممکنه به هر دلیلی من برای تعداد مهمونام محدودیت داشته باشم؟!!!!

کی میشه فرهنگ ما درست شه؟!!

کی میشه درک مردم ما درست شه؟ 

مغز من کم درگیره که این فکرا رو هم با میخ میکوبین توی کله‌م؟!!!


+ جو فردا میرسه و من هر چی سعی میکنم بخوابم که زودتر بگذره خوابم نمیبره :/


++ لعنت به مرگای وبلاگی!!

۲۸۷. نوشته بودن خدا از بهار به زمستون معکوس کشیده! ^__^

آبجی کوچیکه میگه " نگا داره تگرگ میادا... ولی تعطیل نمیکنن :/ "

دلار

اوضاع به طرز عجیب غریبی خر تو خره!

۲۸۵. علی کوچولو

جو یه خواهرزاده دو ساله و یه برادرزاده سه ساله داره که هر دو اسمشون علی‌ه...

هر دوشون اون یکی رو علی کوچولو صدا میکنن و هر دوشونم اصرار دارن که کوچولو نیستن!! :))

سوژه جدیدن :دی

هر بار یکیشون داره به اون یکی میگه که من علی کوچولو نیستم!!

علی کوچولو دو ساله‌هه با دختر یکی از اقوامشون که اونم دو ساله بوده دعواش شده، بهش گفته دیگه بوست نمیکنم ^__^

با علی کوچولو سه ساله‌هه تو ماشین بودیم. جو منو اذیت میکرد. علی حرص میخورد. ( این علی کوچولوعه خیلی منو دوس داره )

جو بهش گفت یا منو بوس کن یا گندمو اذیت میکنم. بوسش کرد، گفت حالا که بوست کردم تو هم گندمو بوس کن ^__^

حرصی شده بود از دست جو، بهم میگفت دیگه زنعموش نشو!! :))


۲۸۴. اصن حکمتش همین بود!

اینکه تلگرامو فیلتر کردن و ما مجبور شدیم n تا فیلترشکن نصب کنیم ....
اینکه بعدش که فیلترو برداشتن ما همچنان یکی از فیلترشکنا رو نگه داشتیم و گفتیم به این رفع فیلتر اعتباری نیس...
اینکه دوست من پیشنهاد میکنه برای ایده گرفتن واسه کلیپ و رقص عروسی dansul mirilor رو توی یوتیوب سرچ کنم...
اینا همش در راستای این جمله‌س که جو همیشه تکرار میکنه:
"هیچ بیهوده‌ای بیهوده نیست!"

+ خودم ترجیح میدادم به جای عروسی فقط بریم ماه عسل... اما خونواده‌ها با من موافق نبودن :/
نمیدونم بعدا حسم به جشن عروسی چجوری باشه... این روزا که خیلی استرس دارم

۲۸۳.

کمتر از یه ماه به روز عروسی مونده...

جو رفته سر کار...

حس میکنم یه عالمه کار مونده که نکردم! ( با اینکه نمونده )

حس میکنم یه عالمه تصمیم هست که باید دو تایی بگیریم، ولی نمیخوام ذهن جو رو مث ذهن خودم درگیر چیزای الکی کنم.

اینکه نمیدونم باید چجوری رفتار کنم این روزا، آزاردهنده‌س... زودرنج و بی‌حوصله شدم. حس میکنم کسی درکم نمیکنه.

همه چیز پخش و پلا و قاطی پاتیه... احساس آرامش ندارم...

اصلا نمیدونم چرا دارم اینا رو مینویسم!!!!

من مست می عشقم
هشیــــار نخواهم شد
وز خواب خوش مستی
بیـــــــدار نخواهم شد
****************

من در اینستاگرام:
https://www.instagram.com/woodstory.ir/
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan