در دیار نیلگون خواب

نام تو مرا همیشه مست میکند

۵۲۸. همیشه یه دلیلی پیدا میشه که تو دل آدم یه حس بد باشه:/

بهتون گفتم همون روزای اولی که برگشتیم ته دنیا، قرار شد دوستامون بیان کارگاه کار یاد بگیرن و کار کنن و...

خب من وقتی دیدم به جای یه کارگر معمولی،قراره رفقامون بیان کارگاه، همون رگ احمقانه «کمک کردن بدون اینکه ازم خواسته باشن» گرفت و گفتم خب اینا کارو یاد بگیرن نتونن بفروشن که فایده نداره!پس بهتره هر چی از فروش تو اینستا میدونم به زناشون یاد بدم که وقتی ما از ته دنیا رفتیم، دستشون نمونه تو پوست گردو و بتونن کارشونو ادامه بدن!

این شد که دو تا خانما رو ترغیب کردم به پیج زدن و دیدن دوره‌های اینستا و فروش. دل به کار نمیدادن. باز رگ من باد کرد و گفتم اینا نباید اون سختیایی که من پای پیج کشیدم رو بکشن! برای اینکه انگیزه بدم بهشون گفتم هر چی بفروشید بیست درصد مبلغش رو به عنوان پورسانت فروشنده در نظر میگیرم! خب قطعا هیچ احمقی همچین مبلغی پورسانت نمیده، و این عدد «انگیزه» نشد،«طمع» شد.

.

یکی از همین خانما با یه اینفلوئنسری آشنا شده بود. قبل اینکه پیج بزنه بارها به من گفته بود بهش بگم پیجتو تبلیغ کنه، و من گفته بودم (پیج من آماده تبلیغ نیست الان). وقتی پیج زد، خب پیج من نسبتا رنگ و رخ گرفته بود، و فروشم هم به شدت پایین بود و گفتم حالا بهش بگو تبلیغ کنه.

گفت پیج خودمو تبلیغ کنه یا پیج تو رو؟(پیج خودش کلا سه تا پست داشت!)

بهش گفتم «اگه پول و محصول نخواست بگو پیج خودتو تبلیغ کنه، ولی اگه هزینه خواست پیج منو»

به طرف گفتو طرف در ازای تبلیغش چندتا ظرف خواست. خب من قبلا خیلی واضح بهش گفته بودم که من برای پیج خودم فقط حاضرم هزینه کنم. اما اون انتظار داشت این تبلیغ رو روی پیج خودش انجام بده. و به قول خودش «قیمت ظرفا رو با پورسانتی که از فروش به دست میاره بپردازه»!

بارها براش توضیح دادم که پیج تو آماده نیست و قطعا فروش نخواهی داشت که بخواد به پورسانت برسه. و اینکه الان وضعیت ما قاراش میشه، ما به اندازه کافی هزینه داریم و من وقتی میدونم پیج تو بازدهی‌ای از تبلیغ نمیگیره نمیخوام براش هزینه پرداخت کنم و اصلا مگه پول تبلیغ پیج یکی دیگه رو من باید بدم؟!

به خرجش نرفت! گفتم اوکی یه ماه زمان داریم تا روز تبلیغ این خانمه، تو این مدت ایرادات پیجتو رفع کن و برسونش به حد تبلیغ، بعد تبلیغ خودتو بده. دید حوصلش نمیشه یا هر چی، راضی شد که پیج من تبلیغ بشه. حالا بعد چند ماه از اون ماجرا، شنیدم رفته پشت سرم حرف زده و ناراحت بوده از اون ماجرا! حالا جالب اینجاست که ما نه تنها از اون تبلیغ فروش نداشتیم، بلکه حتی یه دایرکت هم نداشتیم که قیمت بپرسن! تازه پیج من که گرچه الان میگم اون موقع داغون بود، ولی خب خیلی جلوتر از پیج این دختره بود!

اون یکی خانمه هم پیج زد. بعد یکی دو هفته از پیج زدنش من برای اینکه بتونم یه ذره فروش داشته باشم تخفیف زدم و چندتا محصول فروخته شد بعد مدت‌ها. بعد این خانمه کلی زورش گرفته بود و گفته بود خب ما هم تخفیف بزنیم میتونیم بفروشیم!

.

همه اینا در حالیه که من روز اول اول کاملا براشون مشخص کردم که یه پیج تا به درآمد برسه ماه‌ها طول میکشه و هر روز دونه دونه نواقص پیجاشونو گوشزد میکردم و اونا هیچ وقت اون مشکلات پیجشونو حل نمیکردن!

بهشون گفته بودم که دلیل پیج زدنشون اینه که وقتی من از اینجا رفتم بتونن روی پای خودشون بایستن و کارشونو ادامه بدن.

بهشون گفته بودم حتی اگه هم نخواستن ظرف بفروشن، اگه تکنیکای اینستا رو یاد بگیرن بعدا میتونن برای هر کاری استفاده کنن...

اما خب...

نرود میخ آهنین در سنگ.

.

میدونید، بی‌نهایت منتظر روزی‌ام که از اینجا برم! دیگه نه هوای همیشه بهاریش، نه دریا و ساحل بی‌نظیرش و نه حتی خونه دوست‌داشتنیم نمیتونن دل منو اینجا گیر بندازن. میخوام برم جایی که دیگه هیچ آدمی نباشه که اینقدر نبینه نیت منو! مث کارگاه بوشهر که همیشه در کارگاهو میبستیم و کار میکردیم، در کارگاه و خونه و دلم رو ببندم روی همه آدما!

.

.

این روزا اختلافات آبجی کوچیکه با مامان اینا هم خیلی روح و روانمو به هم میریزه. گرچه مامانم میگه اقتضای سن‌شه و نگران نیست. اما من نگرانم و حالم خراب میشه از حرفایی که میشنوم:(

.

قشنک دم عیدی یه عالمه نق و نوق ریختم به جونتون! ببخشید رفقا:*

527. حبابیم روی آب

اعتراف میکنم یه بخشی از خاطراتمو تو میهن بلاگ مینوشتم!!!

نه اینکه شما محرم نباشین... نخواستم فضای صمیمی و ساده وبلاگم بشه از اون مدل وبلاگایی که خودم هنوز که هنوزه حالم بد میشه از خوندنشون!

خواستم خودم باشم و خودتون و زندگی عادی...

ولی یه چیزایی بود که دوست داشتم بمونه برام.

نخواستم رمزدار بنویسم که حس غریبه بودن داشته باشید اینجا...

تو میهن بلاگ نوشتم...

و میهن بلاگ ترکید!!!

این بار دومه ...

چقدر ما رو هواییم واقعا.


526. کی بشه بیاین منو بزنید بگین بسه دیگه! کشتیمون! :)))

اگه تولید کننده صنایع دستی هستید، و توی اینستا کاراتونو میفروشید، این پست برای شماست! :)

.

یه سری از تولید کننده ها هستن که نمونه محصولشونو توی پیجشون میذارن و مردم از همون نمونه ها سفارش میدن و اینا هم عین همون قبلی میسازن و میفروشن. با اونا کاری ندارم.

حرف من با اون تولید کننده هاس که کاراشون امکان تکرار نداره و خیلی تک و منحصر به فرده هر محصولشون.

" از پیرزنا سفارش قبول نکنید به هیچ وجه!"

حالا چرا؟!

چون اولا خیلی معلوم نیست دقیقا چی میخوان! یه چیزی ته ذهنشونه ولی نمیتونن درست بیانش کنن.

دوما ،میدونم دوما غلطه! ولی دوس دارم بگم دوما! :)))

دوما، خیلی خیلی ایراد گیر هستن و کلی انرژی از شما میگیرن!

و سوما، از اونجایی که سلیقه شون با نسل بعدی خیلی فرق داره، و هم نسلاشون چندان اهل خرید اینترنتی نیستن اگه در نهایت سفارششونو نخوان، رسما اون کار رو دست شما میمونه! :/

.

حالا تجربیات خودمو براتون بگم که شریکتون کرده باشم تو حرص و جوشایی که خوردم! :))))

1. خانمه عکس یه شکلات خوری مربعی برام فرستاد، پرسید این موجوده؟

گفتم نه. یه محصول مشابهشو براش فرستادم و گفتم اینو دارم الان.

گفت نه من همون قبلی رو میخوام.

گفتم نمیشه مشابه سازی کرد. چون هر قطعه چوب نقشش منحصر به فرده. اما چشم یکی دیگه میسازیم براتون. (آشنا بود خانمه)

یه شکلات خوری مربعی ساختیم. و عکسشو فرستادم.

گفت این کوچیکه. من میوه خوری میخواستم! :/

(حالا همه پستای من ابعاد داره تو کپشن! )

گفتم اوکی سبک پیج ما تغییر کرده و الان نمونه های خیلی روستیک تر میسازیم از اینا نمیخوای؟

گفت نهههه من از همون مدل منظما میخوام!

(از اون مدلا که واقعا به سختی فروش میره و با اینکه تخفیفای تپل زدم بازم چندتاش مونده و نمیخرن!)

گفتم خب ببین برای نمونه مد نظر شما در حال حاضر فقط یه دونه چوب داریم که  ابعادش 25*30 هستش.

گفت مثل همون میشه؟

گفتم نه، مستطیلی میشه.

گفت میخوام مربع بشه.

گفتم اگه مربعش کنیم میشه اندازه همون کار قبلی که گفتین کوچیکه.

گفت پس مستطیل بشه عیب نداره.

کارو ساختیم و عکس نهایی براشون ارسال شد.

گفت من فک میکردم مث همون قبلی مربعی میشه! ://///////

(مگه مربع و مسطیل رو کلاس اول یاد نمیدادن؟؟؟؟)

(این خانم متولد اوایل دهه پنجاه بودن. میدونم پیرزن به حساب نمیاد، اما کلا شما قبل شصت رو پیرزن حساب کنید تو فروش اینترنتی!!!)

.

2. خانمه یه اردوخوری چهارقسمتی مربعی برام فرستاد و گفت من اینو میخوام.

گفتم این فروخته شده و براتون میسازیم بعدا.

یکی از جیگرترین تولیداتمونو براش فرستادیم، گفت نه من میخوام کاملا مربعی باشه!

یه نمونه کاملا مربعی براش ساختیم، و ارسال کردیم.

وقتی به دستش رسید از یه گره کوچولو توی ظرف عکس گرفته بود و نوشته بود اینجاش صاف نیست! ://////

(ایشونم متولد اوایل 50 )

(بخش سوال جواباشو سانسور کردم دیگه! حوصله سربر میشد!)

.

.

.

خلاصه که اگه با همچین موردایی برخورد کردین زود بگین امکان ساخت سفارش شما رو نداریم و خلاااااص! :/

525. یه قدم کوچیک لازمه شاید

تازگیا پیجمو دیدین؟

تغییراتشو حس کردین؟

یعنی به خدا اون سیصد تومن حق مشاوره ای که به اون عکاسه دادم حلالش! :)))

باورتون نمیشه که این همه تغییر فقط حاصل چند تا قدم کوچیکه... خودمم باورم نمیشه راستش :)))

خوشحالم که این قدما رو برداشتم...

خوشحالم که هزینه کردم برای یاد گرفتن...

.

اون دوستمو یادتونه؟  که گفتم حاضر نشد 200 تومن هزینه کنه برا یاد گرفتن عکاسی؟

این روزا پیجشو میبینم دلم میسوزه!

رفیقمه... دلم میسوزه این همه زحمت میکشه و امیدواره نتیجه بگیره...

.

میدونین  حکایت چیه؟

حکایت کشاورزیه که بذر کاشته، آب میده، کود میده، هرس میکنه، به امید رشد محصولش.

اما اگه کشاورزه بذر نکاشته باشه چی؟

آب بده، کود بده، علفای هرز رو در بیاره... اما بذر نکاشته باشه. چی درو میکنه؟!!

آموزش، بذر کسب و کاره. 

.

اگه شما هم صاحب کسب و کار هستید، نترسید از هزینه کردن. باور کنید خیلی بیشتر از مبلغی که هزینه میکنید برمیگرده بهتون.

.

از بس کپشن نوشتم و هشتگ زدم، الان یه جوریمه ته متنم هشتگ نباشه! :))))

524.

گرفتن بعضی تصمیما چقدر سخته...

نمیدونم تصمیم درستیه یا نه...

اما دو-سه ساله دارم با خودم کلنجار میرم.

نمیدونم اگه انجامش بدم بعدا چه مشکلاتی پیش میاد...

اما میدونم خیلی از مشکلات امروزم به خاطر همین تصمیمه....

.

ببخشید که کامنتاتونو جواب ندادم... وقت نبود واقعا.:(

چشم‌هایش

دنیایی که نشه رفیقت رو بغل کنی و بچلونی، مفتش گرونه!

دنیایی که نتونی دستای دوستتو لمس کنی و لبخندشو ببینی، مفتش گرونه...

من از این دنیا طلب دارم...

من از این دنیا، یه ماچ از چال لپ بهار نارنجم رو طلب دارم 💔


من مست می عشقم
هشیــــار نخواهم شد
وز خواب خوش مستی
بیـــــــدار نخواهم شد
****************

من در اینستاگرام:
https://www.instagram.com/woodstory.ir/
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan