در دیار نیلگون خواب

نام تو مرا همیشه مست میکند

۳۹۶. دوست ده ساله من...

دیروز با دوست جو و همسرش رفته بودیم بیرون... داشتم براش از خاطرات خنده‌دار دانشگاه و خوابگاه تعریف میکردم... خاطراتی که توی همه‌شون اسم ن تکرار میشد... یه لحظه غم افتاد تو دلم... حقش بود این سرنوشت؟!!! :(

سال آخر دانشگاه رو با این اس‌ام‌اس از نون شروع کردم که "من با رضا عقد کردم!". شوکه شدم! رضا هیچ نکته مثبتی نداشت! ترم قبل در جریان خواستگاری رضا و اتفاقات بعدش بودم. شاید اگه ن زودتر خبرم کرده بود که میخواد زن رضا بشه حتی نمیذاشتم!! ولی گویا خونواده‌ش مجبورش کرده بودن :(

من هنوز بعد شیش هفت سال نفهمیدم چرا خونواده‌ش دختر دسته گلشونو دادن به رضا؟؟ پسری که اگه بخوام از صد بهش امتیاز بدم، کارنامه‌ش این شکلی میشه:

زیبایی : منفی نود پنج!!

اخلاق: منفی هزار!

خانواده: منفی پنجاه!

تحصیلات: یازده!

شغل: صفر

درآمد: صفر

خودم پتانسیل اینو داشتم که مامان و بابای ن رو به قتل برسونم به خاطر این کارشون!!!

اخلاق رضا روز به روز بدتر میشد و ن داغون و درمونده بود. یه جایی بالاخره باباش کوتاه اومد و طلاقشو از رضا گرفت. اما مامانش کوتاه بیا نبود که :(

شرایط زندگی ن همینطور سخت پیش میرفت. دختر خوشکل و خوش‌صحبتی بود و خواستگار زیاد داشت. اما همه رو رد میکرد و میگفت فرهنگ خونوادگی ما فلان و بهمانه و ما باید فامیلی ازدواج کنیم فقط و... :( 

دوباره ازدواج کرد... با پسری که مرد زندگی نبود! تکیه‌گاه نبود. باهوش نبود. ساده بود و حتی میتونم بگم گاهی شیرین میزد! :/ از پس مخارج زندگی برنمی‌اومد. ن رفت سر کار. از صب تا شب، هر روز! فروشندگی میکرد!! (لیسانس مهندسی داره‌ها!)

چند باری اومد گفت شوهرم تصمیمای عجیب غریب میگیره. میخواد ماشین فلان مدل بگیره وقتی میگم پول نداریم میگه خدا کریمه!! به ن گفتم دست از مرد بودن بردار! دست از تکیه‌گاه بودن بردار. حتی دست از کار کردن هم بردار!! برو بشین تو خونه بگو حالا هر کاری دوست داری بکن! بذار یاد بگیره رو پای خودش بایسته. میگن واسه شوهراتون مادری نکنید... ن داشت پدری میکرد دیگه!!

خلاصه گذشت و گذشت و ن به حرفم گوش نداد و هر بار سعی کرد جلوی حماقتای شوهرشو بگیره و کار کرد و کار کرد و زندگی نکرد. حالا ... بعد چند سال شوهرش برگشته بهش گفته تو مانع پیشرفت منی! بیا جدا بشیم! :/

دلم ریش ریش‌ه این چند روز ... :(


+ ن خودش هم کم اشتباه نبوده تو زندگیش... انکار نمیکنم. حتی بارها اشتباهاتشو بهش گوشزد میکردم و گوش نمیکرد! ولی اینا هیچی از نامردی شوهرش کم نمیکنه ...

++ من اگه جای مامان بابای ن بودم سر به بیابون میذاشتم!!


۳۹۵.

کاش بچه مثل تلویزیون بود!! هر وقت حوصله‌ت سر میرفت روشنش میکردی، هر وقت ازش خسته میشدی خاموشش میکردی!!

مثلا من الان بچه‌مو روشن میکردم....

۳۹۴. سبیل هیتلر! (رمزدار - خیلی خصوصی)

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

۳۹۳.

۱. یه خانومی رو اینجا مسئول کردن که به پوشش خانما گیر بده! یه بند انگشت از موهای کسی بیرون باشه، یا آستین مانتوش دو بند انگشت کوتاه باشه میره تذکر میده. چند وقت پیش به یه خانمی گفته بود چرا کفش قرمز پوشیدی؟! رنگ قرمز تحریک کننده‌س!! اون خانم هم یه جوابی بهش داده بود که درخور شخصیت خودش نبود... ولی درخور شخصیت اون خانم گیر دهنده بود!!

و مسئله اینجاست که اینا قدرت دستشونه و به بدترین شکل تلافی میکنن! مثلا خانواده خانم کفش قرمزی رو از خونه‌های سازمانی انداختن بیرون!!! و فک میکنم قبلا درمورد شرایط خونه‌های اجاره‌ای گفته بودم :/


۲. هفته پیش خونه یکی از دوستان مهمونی بودیم که خیلی اتفاقی دختر یکی از کله‌گنده‌های بازنشست شده عقیدتی هم اونجا بود... با مانتوی قرمز و موهای شرابی بیشتر از یه کف دست بیرون!!! جای خانم گیر دهنده خالی!


۳. کلاس ایروبیک کنسل شد!!! ایضا مورد آخر پست قبل!!



۳۹۲.

۱. اوایل که تازه اومده بودم ته دنیا، یکی دو هفته‌ای درگیر چند تا ساس بودیم!! و طبق معمول با وجود من، هیچ کدومشون تمایلی به گزیدن همسر نداشتن!! و فقط من مورد عنایت قرار میگرفتم! :/ اما باید اعتراف کنم که گزش این حشره جدید خیلی بیشتر از گزش ساس منو بی‌تاب کرده!!

البته به پیشنهاد یکی از دوستانمون، روی محل‌های گزش - که از پوست سرم تا کف پام ادامه داره!! - سرکه سیب زدیم. یه کم بهترش کرده، اما هنوز جای گزششون آزاردهنده‌س :(


۲. دیدین گاهی دور ناخن پوست پوست میشه؟؟ یه دونه کپسول ویتامین ئی رو سوراخ کنید و مایع توشو دور ناخن بمالید، اثرش در عرض ده دقیقه یه ربع شگفت‌زده‌تون میکنه!! حتی واسه لب پوست پوست شده هم موثره! با همون سرعت!


۳. کلاس زومبا رو تعطیل کردن با این بهانه که ای واااای یه عده میرن کلاس میرقصن! :/ حالا میخوان ایروبیکو هم کنسل کنن با این بهانه که تو ایام فاطمیه آهنگ گذاشتن و ورزش کردن! :// هر چی میگذره بیشتر از مذهبی‌ها بدم میاد! :/ 


۳۹۱. o+

اصلا اینکه o از هیچ گروه خونی دیگه‌ای نمیتونه خون بگیره به کنار... اینکه پشه‌ها عاشق گروه خونی o هستن دیگه چه صیغه‌ایه؟!!! :/ کباب شدم که :(

جو هم که برگشته میگه خوبه تو هستی، کاری با من ندارن دیگه!! ://

۳۹۰. دکتره کپ کرده احتمالا!!

پرسید تا حالا چه داروهایی مصرف کردی؟

گفتم قبلا فاموتیدین میخوردم، یه مدته ترو... ترا... ترامازول... (بعد رو به جو) چی بود؟!!! :/


چرا من باید به جای امپرازول بگم ترامازول؟!! حالا فک میکنه ما ترامادول خوریم! ://// 

جو داره بهم میخنده! :/ میگه آبرومونو بردی!! ://////

من مست می عشقم
هشیــــار نخواهم شد
وز خواب خوش مستی
بیـــــــدار نخواهم شد
****************

من در اینستاگرام:
https://www.instagram.com/woodstory.ir/
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan