در دیار نیلگون خواب

نام تو مرا همیشه مست میکند

522. حمیدرضا میگه همه چی شبیه فیلماییه که درمورد آخر دنیا میسازن!

اینکه حتی آمار کرونا هم بر اساس سیاستشون بالا پایین میره تهوع آوره :(

ما تلویزیون نمیبینیم، نه اینوری نه اونوری.

به خاطر همین، اتفاقا برامون خیلی کمرنگ تر هستن.

مثلا میدونستیم که فلان روز به مناسبت بیست و دو بهمن تعطیله، اما وقتی مامانم گفت وضعیت شیراز آبی شده، مغزم آلارم نداد که به خاطر بیست و دو بهمنه!! :/

خیلی وقته شیراز نرفتم. میخواستیم همین روزا بریم خونواده هامونو ببینیم... که خب الان نمیدونیم باید چیکار کنیم... میگن کرونای جدید خطرناک تره.

به شدت دلم میخواد خانواده مو ببینم، و به شدت از اینکه هر غریبه ای رو ببینم فراری ام!! نمیدونم چرا!

مثلا چند روز پیش حمیدرضا گفت یکی از دوستام که تو نمیشناسیش قراره شام بیاد خونه! نشستم کلی گریه کردم!!! گفتم چرا آدمی رو که نمیشناسم دعوت کردی؟! بعد یهو عموم اومد! انگار روح به بدنم دمیده شد اصلا!!

حالا یکی از دوستام گفته دوستش اومده اینجا و میخواد بیاد کارگاه ما رو ببینه! جدا از اینکه من واقعا نمیدونم چی رو میخواد ببینه اینجا، اصلا اصلا اعصاب روبرو شدن با هیچ غریبه ای رو ندارم. فقط مامانمو میخوام! :(

کاش زنده باشم و ببینم روزی رو که دوباره بتونیم کسایی رو که دوسشون داریم بغل کنیم...


+ چقد هر جمله به جمله بعدی هیچ ربطی نداره!!!

تنبل نرو به سایه، سایه خودش میایه! :/

شاید این جمله رو شنیده باشین که آدما وقتی میبینن یکی موفق شده، هیچ وقت به زحمتایی که کشیده و خون دلایی که خورده فک نمیکنن. با خودشون میگن شانس آورد، منم اگه موقعیتشو داشتم فلان میکردم و چنان میکردم.
اما حالا بیا بهشون بگو راه رسیدن به فلان نقطه این جاده س... حتی نگا نمیکنن ببینن این جاده ای که میگی خاکیه یا آسفالت!! :/
این خلاصه حرفام بود! :)))
مفصلش از این قراره که،
من ته دنیا یه رفیقی دارم، که خب واقعا همیشه دلم میخواسته بتونم بهش کمک کنم که چیزی بیشتر از یه زن خونه دار معمولی باشه!! شاید چون خودم همیشه حس میکردم اینکه فقط بشوری و بپزی و بزایی نمیتونه همه هدف زندگی باشه!
"من" وقتی میرفتم بوشهر، با "من" وقتی از بوشهر برگشتم خیلی فرق میکرد. انگار با یه دنیای جدید آشنا شده بودم که دلم میخواست همه رو با هیجانش آشنا کنم!
وقتی شوهر دوستم اومد توی کارگاه شاگردمون شد، به این دوستم پیشنهاد دادم یه پیج بزنه و هر روز هر پستی من میذارم اونم بذاره تا وقتی ما از اینجا میریم یه پیج قوی و معتبر داشته باشه که بتونن کارشونو ادامه بدن... کاری ندارم به مسایلی که پیش اومد... اما جالب بود که این دوستم حتی حوصله نکرد یه پیج رو با عکس و کپشن آماده بیشتر از دو روز ادامه بده!!!!!
اون زمان من واقعا مشکل فروش داشتم، چند تا دوره خریدم و با اونم به اشتراک گذاشتم، گفتم بشین ببین که با هم رشد کنیم. ولی اگه فک میکنید حتی یه قسمت از اون آموزشا رو دیده، باید بگم کاملا در اشتباهید!!
خلاصه اون روزا گذشت و من با اطلاعات جدیدم بالاخره موفق شدم پیج رو به فروش برسونم. اینجا بود که دوستم گفت عه!!! چقدر خوبه تو خونه کار کنی تو پیج بفروشی!!! منم بعد اسباب کشیمون حتما فلان کارو شروع میکنم!
بهش گفتم ببین برای کار توی اینستا لازمه یه قواعدی رو بدونی. حالا که میخوای از چند ماه بعد استارت بزنی بیا و این مدت این قواعدو یاد بگیر... اما دریغ!
خلاصه گذشت و چند روز پیش چند تا عکس برام فرستاد و گفت ببین شروع کردم. خب اصولا ما ایرانیا عادت نداریم بگیم اوا اینا چه آشغالاییه! بلکه همیشه میگیم به به و چه چه!
منم به رسم ایرانی بودن گفتم آفرین چقدر خوبه. ولی فوری پشتش گفتم ببین این لینک رو، در مورد پالت رنگه، این که چه رنگایی رو بذاری کنار هم قشنگتر میشه. و دوباره چند تا از قواعد اصلی اینستا، از جمله ساعت پست گذاری و اینا رو براش تکرار کردم.
بعد یهو دیدم عکسای پیج شخصیشو از بیخ پاک کرده و عکس کارای جدیدشو رگباری پست کرده! با اینکه درمورد رگباری پست نذاشتن و زمان درست پست گذاری بهش گفته بودم!
یه بار دیگه براش پیام فرستادم. هر چند که واقعا احساس میکردم دارم میخ به سنگ میکوبم!
وقتی دیدم دوباره توی یه ساعت مرده پست گذاشته رسما تسلیم شدم!
تا اینکه اون عکاس تبلیغاتی روی دوره عکاسیش تخفیف زد و قیمت دوره ش از یه تومن شد چهارصد تومن. بهش گفتم موافقی شریکی این دوره رو بخریم؟ فقط یه کلمه برام نوشت... نه!
میدونی، آدم نه هم که میشنوه دلش میخواد تو لفافه بشنوه! یه توضیحی، یه بهانه ای... همینقدر صریح و خالی، نه؟ اونم من که اوووون همه زمان گذاشته بودم و از زیر و بم تجربیاتم گفته بودم براش؟!!
و تازه جالب ماجرا اینجاست که این بانو چند میلیون پول داد آیفون نمیدونم چند که عکسای خوبی بگیره، یک و خورده ای داد میز چوبی که بک گراند عکسش قشنگ باشه... اما دویست تومن نداد برای اینکه یاد بگیره که اصلا چجوری باید عکس بگیره!!!!! زیبا نیست؟!!
این جمله از من به شما نصیحت:
هر وقت تونستی بدون هیچ آموزشی زبان چینی رو بخونی و بنویسی، از اینستا هم بدون آموزش میتونی پول در بیاری!
.
پ.ن: اون پکیج آموزشی رو خودم تنهایی خریدم. هنوز هیچ قسمتیشو ندیدم ولی مطمئنم بی فایده نخواهد بود... اصلا از قدیم گفتن کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من! :)
.
پ.ن: چیز دیگه ای که واقعا واقعا بهش رسیدم تو این مدت، اینه که هیچ کس هیچ وقت قدر چیزی که مجانی به دست میاره رو نمیدونه! شاید حتی خود من!!! پس بهتره اجازه بدیم آدما فرصتاشونو از دست ندن، اونم فقط به خاطر اینکه ما خواستیم بهشون کمک کنیم! :)
.
پ.ن: یکی از عیبای خیلی بزرگ من همینه که وقتی میبینم یکی چیزی رو نمیدونه که من میدونمش میدوم سمتش و تلاش میکنم بهش همه چیزایی که بلدم رو یاد بدم! یه بار یکی از دوستای دانشگاهم در برابر این حرکت من گفت تو فقط میخوای به همه نشون بدی که خودت خیلی بلدی و بقیه رو تحقیر میکنی! ://// حالا من تو کل صد و چهل واحد عمران فقط دو واحد برنامه نویسی رو خوب بلد بودم و سعی میکردم به دوستام کمک کنم! :/ 
امیدوارم یه روزی یاد بگیرم افسار بزنم به این میل بی صاحاب و صبر کنم آدما فقط وقتی فهمیدن کمک منو لازم دارن از تجربیاتم بهره ببرن! :))))

520.

از خرداد، تا الان که اواخر بهمنه من فقط یه بار رفتم شیراز،

اونم خانواده م همگی کرونا گرفته بودن و نشد ببینمشون... از دور فقط چند دقیقه همو میدیدم.

هشت ماهه... هشت ماااااه

دلم بدجوری تنگه

دو شبه خواب بد میبینم... حمیدرضا میگه ساعتی که خواب میبینی تعبیر نداره (شیش، شیش و نیم صبح)

اما روح و روانم که به هم میریزه...

شب اول خواب دیدم آبجی کوچیکه کرونا گرفته مرده! و دیشب خواب دیدم با یه اتوبوس تصادف کرده :(

519. واقعا فکر نمیکردم مسائل پیج براتون جالب باشه ^__^

اینستا واقعا واقعا برنامه قدرتمندیه.

یعنی بهتون اجازه میده به هر هدفی که دارید برسید!

چه دنبال مطالب دینی باشید، چه مطالب بی تربیتی!

چه دنبال آموزش باشید، چه وقت گذرونی

چه بخواید بفروشید، چه بخواید بخرید

احساس میکنم اینستا عصای موسی ست تو دستامون! و هر بار حرف از فیلتر شدن یا اینترنت ملی میشه واقعا چند روز به هم میریزم و احساس وحشت میکنم :)))

.

یه بار به نرگس گفتم " اینستا مثل یه کتاب ژاپنیه"! بعد کلی خودم حال کردم با مثالی که زدم :))))

مث بچگیامون که سعی میکردیم داستان کتابا رو از روی عکساشون حدس بزنیم، اینستا رو هم میشه با ظاهرش یه کم شناخت.

اما اصل قصه رو فقط کسی متوجه میشه که بتونه ژاپنی بخونه!

اینستا الگوریتم های سختی داره.

منظورم از سخت، این نیست که یاد گرفتنش سخته، که آسونه اتفاقا. منظورم اینه خود اینستا قوانینشو خیلی سختگیرانه اجرا میکنه.

این سختگیری اینستا تو کشورای دیگه زیاد مشکل ساز نیست. چون پیجای فروشگاهیشون چند دلار ناقابل میریزن به حساب اینستا و فررررت میرن تو اکسپلور (همون علامت ذره بینی که همیشه پر از چیزاییه که اکثرشون براتون جالبن )

اما خب ما که اسیر این جبر جغرافیایی هستیم و خسر الدنیا و الاخره! باید پاااره بشیم تا بتونیم یه جای کوچولو تو اون ذره بین پیدا کنیم :)

که مثلا راه ورود به اون ذره بینی که برای تمام کسب و کارای اینستایی غایت القصوای مقصوده! اینه که وقتی پست میذاری فالوورات لایک کنن و کامنت بذارن که تو دوست داشتنی به نظر بیای! پس اگه از فالوورات ری اکشن نگیری نشونه اینه که اونقدرا خوب نبودی!

یا اینکه حتما باید تا چند ماه هر روز پست بذاری و بعدشم حداقل هفته ای سه چهار تا پست رو بذاری که نشون بدی همیشه هستی. اگه شل کن سفت کن در بیاری اینستا نمیتونه بهت اعتماد کنه و به کسی معرفیت هم نمیکنه!!

یکی از بخش های همون دوره آموزش این قوانین بود. که کلا یاد گرفتنشون نیاز چندانی به دوره هم نداره و اکثر پیجای آموزش اینستا اینا رو مجانی یاد میدن. ولی خب توی این دوره هه خیلی شسته رفته تو توضیح داده بودن.

.

بحث بعدی تو کار اینستایی، بحث فروشه. حتی این پیجای فان هم بالاخره با هدف تبلیغ گرفتن پیج زدن دیگه. پس اونام درگیر فروشن.

این بخشش برای من که سخت ارتباط میگیرم همیشه، یه کم سخت بود.

ولی خب فروشندگی، تو بعضیا ذاتی و برای بقیه میتونه اکتسابی باشه.

دارم سعی میکنم این کارو یاد بگیرم. گرچه سخته. گرچه واقعا گاهی سر در گم میشم. اما دارم تلاش میکنم.

مثلا هنوز برام خییییلی سخته به جای قیمت 200 تومن، بنویسم 199 ! ولی خیلیا بهم گفتن که واااقعا این قضیه اثرش روی ناخودآگاه زیاده! :/

اینم یکی دیگه از بخشای دوره بود که خب از این بخششم راضی بودم.

.

امااااا

میرسیم به بحث عکس!

اون دوره ای که من خریدم ادعاش این بود که صفر تا صد اینستا رو آموزش میده.

اما تو بخش عکس واقعا حرفی برای گفتن نداشت. و باور کنید که صفر تا نود اینستا عکسشه! نود تا نود و نه تبلیغاته. و اون دو بخش قبلی فقط یه درصد از اهمیت کار رو دارن!!! چرا؟؟ چون وقتی تو عکست خوب نباشه و حس رو منتقل نکنی دیگه کسی انگشت مبارکشو روی عکست نمیزنه که بزرگتر ببیندش، کپشنشو بخونه، پیجتو باز کنه و تصمیم بگیره فالو کنه!

پس وقتی عکس لنگ بزنه، تویی که داری لنگ میزنی!

چند مدت اول روی راهنمایی های کوچ دوره حساب باز کردم. عکسا بهتر شد، اما هنوووووز داغون بودن و هنوز پیجای تبلیغاتی خوب تبلیغات منو قبول نمیکردن.

از یه جایی به بعد گفتم آقا اینا این کاره نیستن!!! پیام دادم به یکی از رفقای دبیرستان و یکی از رفقای بلاگر که نمیدونم بخواد اسمش فاش بشه یا نه! :)))

بعد دیدم اون رفیق بلاگرم این کاره تره... پس خیلی چتر طور تا یه مدت مزاحمش بودم! :)

خلاصه نور و ادیت و رنگبندی عکسام درست شد... اما بازم مشکلاتی بود... خب این رفیق جانمون عکاس پرتره بود. و عکاسی تبلیغاتی داستانش جدا بود.

اینجوری شد که سیصد تومن پول بی  زبونو ریختم به حساب یه عکاس تبلیغاتی! و البته قبلشم چهارصد تومن دیگه با چند تا محصول براش فرستاده بودم تا هم تو پیجش برام تبلیغ بذاره و هم اصلا یه ویدیو آموزشی بسازه که ببینم از این لامصبا چطوری میشه عکاسی کرد! :/

.

عکسا یه کم بهتر شده، اما هنوز به اون استاندارد عکاسی نزدیک هم نشدم :)))

کوچ دوره م رو شستم! گفتم تماسات بی فایده ست! گفتم همه حرفات تکراریه! من خودم از کل دوره جزوه برداشتم و صد بار جزوه رو مرور کردم و تو باز داری همش حرفای دوره رو میزنی! گفتم من تو عکاسی و تبلیغات کمک میخوام و تو نتونستی هیچ کمکی بکنی!

گفت ما گفتیم صفر تا صد اینستا، عکاسی ربطی به اینستا نداره!

گفتم صفر تا نود و نه اینستا عکاسیه!

و میدونید... اغراق نکردم!

واقعا از وقتی عکسا بهتر شدن رشد پیجم هم بهتر شده...

تهش بهش گفتم ایراد از تو نیست. ایراد از رییسته!

شاید فکر کنید طلبکارانه حرف زدم... اما اگه بهتون بگم قیمت دوره شون چهار میلیون تومنه بازم فک میکنید طلبکارانه حرف زدم؟؟؟؟

518. خیلی وقتا خیلی چیزا رو دوست داشتم اینجا تعریف کنما... ولی گفتم هی همش از پیجم و دردسراش بگم خب خسته میشین!

یکی از فامیلامون پنج سال پیش برای پسرش زن گرفت.
خونه‌ش دو طبقه بود، یه طبقه رو داد پسره،
خرج عقد و عروسی و خرید و اون تیکه‌های جهیزیه‌ای که ما رسم داریم پسر بده، همه رو بابای پسره خرید.
بعد عروسیشونم پسره رو برد تو مغازه خودش کار کنه و چند برابر حقوق یه شاگرد مغازه بهش دستمزد میداد.
مامان پسره هم وقتی اینا رو تعریف میکرد کلی خوشحال بود که عروسش گفته نذاشتین هیچی تو دلم بمونه و همه کار برام کردین...
حالا مامان میگه دختره چند ماهه رفته خونه باباش و طلاق میخواد، گفته من با این پسره آینده‌ای ندارم.
بیشتر برام عجیبه که چرا الان به این نتیجه رسیده؟ بعد پنج شیش سال! مگه از روز اول ندید پسر مذکور بی جوهره؟ اون زمان فقط قیمت لباس عروس و آرایشگاهش براش مهم بود، مهم نبود پولش از جیب کی در میاد... حالا یادش افتاده اگه پدرشوهرش نباشه شوهرش دست راست و چپش رو هم نمیشناسه!
.
راستش دلم خیلی براشون میسوزه، برای همه‌شون. دختر خوبی بود. همه دوسش داشتن. خانواده پسره هم خانواده خوبی هستن. پسره هم درسته بی عرضه ست، اما بچه بدی نیست...
چقدر از یه جایی به بعد بچه‌ها بد بار اومدن... کاش با عرضه‌تر بودیم.

517

ویزیت یه پزشک متخصص ساعتی چنده؟

یا حق مشاوره یه دکترای حقوق؟

مهندسا هم که کلا خسر الدنیا و الآخرت هستن طفلیا :))))

من دیشب برای یک ساعت مشاوره تلفنی با یه عکاس سیصد هزار تومن پول دادم!!!!

میدونی میخوام بهت چی بگم؟

قدرت اینستا!

قدرت دنیای مجازی...

کافیه یه حرفه رو خوب بلد باشی،

و صد البته همه اون چیزایی که تو پست قبلی گفتم...

که یاد گرفتنشون هر چند دنگ و فنگ داره،

اما مطمئنا به سختی متخصص شدن نیست...

.

یه بار یکی از اون چندین نفری که ازشون دوره های مختلفی خریدم یه چیز جالبی گفت...

گفت روش کسب و کار فرق کرده.

یه روزی مردم مبادله کالا به کالا میکردن...

یه روزی هم مغازه داشتن...

امروز اون دوره ها گذشتن... شکل کسب و کار فرق کرده.

برای همینه که ما همیشه فکر میکنیم کار نیست!

چون کار به اون شکلی که همه میشناختنش داره منقضی میشه...

چون باید دنبال کاری باشید که مال این دوره ست.

.

این عکاسی که براتون گفتم،

برای هر یک ساعت مشاوره سیصد هزار تومن میگیره،

برای ضبظ یه ویدیو روند عکاسی از محصول، چهارصد هزار تومن.

و یه پکیج داره که قیمتش یه میلیون تومنه و تا حالا به خیلیا فروخته...

و کلی کار دیگه میکنه...

شاید اونم روزای اول فک میکرده نمیشه، نمیتونه!!

.

دیروز برای من روز سختی بود.

پر از احساس دلسردی و درموندگی

پر از خستگی و بی انگیزگی...

اما دیروز تموم شد.

امروز یه روز جدیده.

میخوام بازم تلاش کنم.

بیشتر از قبل...

شاید زیادی از خودم انتظار دارم....

از یه زمانی به بعد میفهمی که نمیتونی همه کارا رو خودت انجام بدی...
و البته میفهمی که نمیتونی از کسی هم کمک بخوای؛ حالا یا فرد مناسبشو پیدا نمیکنی، یا به لحاظ اقتصادی برات به صرفه نیست.
توی اون لحظه، کار درست چیه؟
چرا اینا رو میگم؟ چون خسته م!
تو یه سال گذشته میدونی چندتا کار یاد گرفتم؟ چقدر تلاش کردم؟ نگو میدونم! تا توی کار نباشی نمیفهمی!
کار... هر کاری با کار توی اینستا فرق میکنه باور کن!
تو کارای دیگه خب تکلیفت با خودت معلومه. حرفه ت رو یاد میگیری، تمرین میکنی، کتاب میخونی... پروسه ش معلومه.
اما وقتی کارو میاری تو اینستا فرق میکنه همه چی.
علاوه بر اینکه باید حرفه ت رو بلد باشی،
باید عکاسی، فیلم برداری، ادیت عکس و ویدیو، نحوه برخورد با مشتری، قیمت گذاری، تبلیغات، نوشتن متن تبلیغی، روابط عمومی، صبر، انگیزه، الگوریتم های اینستا، کار با سایت (به دلیل اینکه داری تو کشور داغونی زندگی میکنی که هر لحظه ممکنه زیر پاتو بکشه!) و هزار تا چیز دیگه رو بلد باشی! و باز ببینی هنوز هیچی بلد نیستی!
خسته ام، میدونی؟
بعد همه اون تلاشا، زحمتا، باز پیجای تبلیغاتی پیج منو به خاطر ضعیف بودن عکساش ریجکت میکنن!
من هیچ وقت عاشق عکاسی نبودم!
آبجی کوچیکه از وقتی دو سه ساله بود عکسای باحالی میگرفت... از نور شمع توی تاریکی! از لاکپشتش وقتی داشت بهش غذا میداد!
من ولی ذوق نداشتم!
حالا برام بدتر از شب امتحان درسایی که دوسشون نداشتم شده...
خسته ام. میدونی؟
خسته ام از دوره خریدن و یاد گرفتن و نکته نوشتن...
خسته م از نتیجه نگرفتن...
خود پیدا کردن پیجی که نتیجه تبلیغاتش خوب باشه، خیلی کار پر زحمت و زمان بریه...
اینکه بعد این همه زحمت اون پیج بهت بگه عکاسیت خوب نیست پس من نمیتونم برات تبلیغ بذارم، کنار همه زحمتایی که برای عکاسی کشیدی، هر چند کم ثمر، یه حس سخت و سنگینی داره.
گاهی دلم تنگ میشه برای روزایی که دغدغه م پست و استوری و کپشن نبود...
برای روزایی که وقت داشتم غصه گرونیا رو بخورم...
برای روزایی که دغدغه ها و مشکلاتم شبیه آدمای دور و برم بود.
که یکی بود باهاش حرف بزنم، بفهمه چی میگم، کمکی هم نکنه، فقط گوش بده و بفهمه...
این روزا کسی نیست بفهمه،
میبینم این نفهمیدنا رو تو نگاههاشون...
میدونم شما هم خیلی شاید متوجه احساسات جدید من نباشید...
شاید همه اینا رو فقط برای خودم نوشتم!
.

من مست می عشقم
هشیــــار نخواهم شد
وز خواب خوش مستی
بیـــــــدار نخواهم شد
****************

من در اینستاگرام:
https://www.instagram.com/woodstory.ir/
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan