میخواستم بیام و براتون از روز خوب عروسی بگم...
از بادکنکایی که با لباس عروس، چند دقیقه قبل از ورود به تالار باد میکردم!!
از فیلم قسمت مردونه، که نمیدونی داری فیلم عروسی میبینی یا کلیپ طنز!
میخواستم واسهتون از ماه عسل بگم...
از پارک جنگلی سیسنگان...
از طبیعت فوقالعاده گیلان...
از اون دوست جو که با هزار آب و تاب از میدون شهرداری رشت گفت و ما رو با وجود وقت کم راهی اونجا کرد و مستر جو که بعدش زنگ زد و گفت شهر تو طبیعتش فوقالعادهستا... ولی میدون شهرداریتون زشته! یعنی اگه فک میکنی قشنگه پاشو بیا شیراز!!! O_o (چرا این پسرا اینقد رکن با هم؟؟ بنده خدا ترکید که!!!)
میخواستم واسهتون از اصفهان زیبا بگم و دل گرفتهم به خاطر زاینده رودِ مرده!
میخواستم واسهتون از شیراز نازنینم بگم که انگار کل شهرو کردن تو قبر و درآوردن!
ولی همه اینا رو یادم رفت وقتی دلار وارد قصه شد!!!
وقتی فشنگی راه افتادیم اومدیم اینجا که جهیزیه بخریم... خونه ندادن هنوزا... ولی اومدیم بخریم بریزیم تو خونه دوستای جو... که اگه نخریم دیگه هیچی نمیشه خرید... همهچی دو برابر شده... که گند بزنن به این اوضاع!!
خدا جون.... گفتی "هر کس در گرو کاریست که انجام داده". ولی انصافا این گندی که ما داریم توش دست و پا میزنیم، حاصل رو دل یه کسای دیگهای بود!!
+ اینکه دلار شیش تومنی رو تو چهل سال هفت هزار تومن کنن کار هر کسی نیستا! یه دست و جیغ و هورا براشون بکشین انصافا!!
++ دیشب جو به یکی از فروشندهها گفت باس به حال این روزامون گریه کنیم. فروشندههه گفت کار از گریه گذشته! باس خودکشی کرد حتی!
+++ یه مرد اونور دنیا نشسته که حرفش حرفه! که قولش عمله! این مرد تصمیم گرفته ما رو نابود کنه! و مردایی که اینور دنیا حرفشون یه کلمهس... غلط میکنه!! و عملشون...؟؟!!