در دیار نیلگون خواب

نام تو مرا همیشه مست میکند

وی اسلو د پرابلم.(رمز فقط اونا که بشناسم)

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

588.

یه نفر نوشته بود، یعنی جمله‌ای که از من میمونه چی میتونه باشه؟ 



+ قبلا گفته بودم اهل اخبار نیستم... این روزا گوشی از دستم نمیوفته... این روزا نه فقط اخبار این روزا رو، که همه اون روزایی رو که چشمامو بسته بودمم دارم میخونم. هر بار یه کلمه غریبه میبینم، یه قصه عجیب میخونم... نیزار ماهشهر،67، نوید افکاری، ستار بهشتی، 1500... و یه عالمه کلمه و عدد دیگه که تا قبل این برام معنا نداشتن. هر کلمه جدیدی که یاد میگیرم، قلبم مچاله‌تر میشه...

همه این سالا چطور بدون ترس سر رو بالش گذاشتیم؟ همه این سالا چطور بدون وحشت زندگی کردیم؟ همه این سالا چرا فکر کردیم امنیت داریم؟

آه...

587.

شنبه، بیست و سوم مهر، برای ساعت دوازده فراخوان داده بودن...

قرار بود جمعه عصر بریم شیراز، یکشنبه صبح برگردیم. گفتم خوبه، تظاهراتو هم شرکت میکنم.

چون قبلا خونده بودم نباید تنهایی بریم، گفتم زنگ بزنیم به یکی از رفیقامون که با هم باشیم.

نزدیکای ظهر بهش زنگ زدیم، گوشیش خاموش بود. گفتیم پس دیر زنگیدیم، رفته بیرون از خونه و گوشی نبرده...

بابا گفت شیراز اکثرا شبا شلوغ میشه...

بعد از ظهر بهش زنگ زدیم، خاموش بود باز!

عصر زنگ زدیم، فرداش زنگ زدیم، پس فرداش زنگ زدیم!

من اصولا آدم نگرانی‌ام... اولین چیزی که به ذهنم میرسه معمولا بدترین احتماله... گفتم نکنه گرفتنش!:(

حمیدرضا از فاز منفی دادن بدش میاد... گفت بابا ملت صد تا خط دارن، اینو خاموش کرده، یکی دیگه رو روشن کرده! آ ببین آنلاینه!

بهش پیام داد: نکبت کجایی چند روزه؟ چرا گوشیت خاموشه؟ نگران شدیم.

سین نکرد... نه اون دفعه، نه دفعات بعدش که باز دیدیم آنلاینه!

به یکی از دوستای مشترکمون پیام دادم: بتی جون از رضا خبر داری؟ چند روزه استوری نمیذاره، گوشیشم خاموشه. نگرانشیم...

+ گرفتنش!:(



تو تاریخ بنویسید (همون رمز قبلی)

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

579. چقد غر زدم اینجا!!!

من اخبار گوش نمیکنم. این باعث میشه از یه عالمه از تلخیا و حال بد دور بمونم. شاید به نظر بیاد شبیه همون کبکی هستم که سرشو کرده زیر برف! :))) ولی خب وقتی روی برف همه چی خاکستری و سیاهه بیا سرمونو ببریم زیر برف اصن!

میگفتم... من اخبار گوش نمیکنم. و خب تقریبا داشت یادم میرفت که قراره طرح کثیفی به اسم صیانت از حقوق کاربر (شما بخون صیانت از آبروی فلان!!!) اجرا بشه. واسه خودم فک میکردم بالاخره مسئولین خون به مغزشون رسیده و تصمیم گرفتن پاشونو از گلوی ملت بردارن... ولی خب زهی خیال باطل!! چند روز پیش دوست حمیدرضا گفت که این طرح داره رای میاره... چرا رای نیاره آخه؟؟ یک به یک رای دهنده ها همون آدمای کثیفی هستن که میترسن از کنار رفتن ماسکشون و...

بگذریم... میگفتم!

تا چند روز پیش که داشتیم آماده میشدیم دوباره تولیدمونو استارت بزنیم، با دیدن تغییر قیمتا کرک و پرمون ریخت. با خودم گفتم چی میشد تو یه کشوری زندگی میکردیم که این همه افزایش قیمتای سرسام آور رو نمیدیدیم؟ چی میشد حداقل قیمتا برای یکی دو سال ثابت بودن و بعدشم نهایتا یه کوچولو تغییر میکردن؟

اما حالا میگم چی میشد تو کشوری زندگی میکردیم که یه ذره برای حقوق انسانی مردمش ارزش قائل میشد؟ چی میشد این همه دزد رو مسئول ریز و درشت مملکت نکرده بودیم؟؟؟ چی میشد که چهل سال پیش...

بگذریم اصلا... میگفتم!

وقتی شنیدم تیر اون طرح لعنتی داره با سرعت به سمت بادکنک آرزوهامون میاد، دوباره دست به دامن سایت شدم!! بعد میدونی؟ حتی مطمئن نیستم همین سایت هم با این وضع نت ملی بتونه درست کار کنه! ... اما مساله دیگه تغییرات قیمت پلاگینا و دوره ها و... ست. یه پلاگینی رو تو شهریور یادداشت کرده بودم که بگیرم. قیمتش 44 تومن بود. امروز خریدمش 160 تومن! هر چند که این تغییر قیمتا تو ابزارا خیلی پر رنگتره! مثلا یه ورق پلای وود (یه نوع چوب) دقیقا قبل شروع قرنطینه دو سال پیش 300 تومن بود. امروز یه میلیون و 500 تومنه! #دستاوردهای_انقلاب_اسلامی!

خلاصه که... امیدوارم خدا رحم کنه به مردم ایران... اگه هنوز داره نگامون میکنه!


+ چقد من برام مهم نبود که رفتیم جام جهانی! و چقد برای همه عجیب بود که برام مهم نیست!

خب الان این جام جهانی رفتن چه دردی رو دوا میکنه؟؟؟ تورم رو صفر میکنه؟ اینترنتو نگه میداره؟

تنها کارش اینه که بازم مردمو خواب کنه تا آقایون با خیال راحت بقیه خونمون رو هم تو شیشه کنن!!


+ به حمیدرضا گفتم من روز خواستگاری بهت نگفتم بچه نمیخوام... الانم دبه نمیکنم. ولی تمام تصمیمش با تو. من نمیتونم به خودم اجازه بدم یه آدم دیگه رو هم به این مملکت خراب اضافه کنم... نمیتونم همچین ظلمی بکنم... و میدونم یه روزی اون بچه ازمون میپرسه که مگه ندیدین؟ مگه نشنیدین؟ ...


578. وقتی خودت برای خودت حقوق در نظر میگیری و باید حواست هم باشه که عادلانه حساب کنی!

بهتون گفته بودم دارم یه دوره کسب و کار میبینم : {کلیک}

یه چیز جالبی که مدرس این دوره گفت، این بود که اگه داری توی کسب و کار خودت یه کاری انجام میدی، پس باید بابت اون کارت حقوق بگیری. این حقوق جدا از سودی هستش که باید کسب کنی...

یعنی اگه یه کسب و کاری رو راه اندازی کردی و همه کارا رو بقیه دارن انجام میدن، تو فقط سود خودت رو برمیداری. اما اگه داری کار میکنی، باید حقوق هم بگیری.

تو همه این مدت ما اصلا به این موضوع توجه نکرده بودیم... همیشه هم از این نگران بودیم که اگه بخوایم افراد جدیدی رو استخدام کنیم هزینه ها افزایش پیدا میکنه، پس بهتره خودمون بیشتر کارا رو انجام بدیم! مجانی :/

بعد از دیدن اون بخش از آموزش تصمیم گرفتیم مزد کارای خودمون رو هم حساب کنیم.

امروز که بعد از اون استپ طولانی بالاخره چند تا محصول اومد خونه، تو حساب و کتابا، اسم خودمون دو تا رو هم نوشتم و برای کارایی که انجام داده بودیم دستمزد تعیین کردم. حس خوبی بود. :)


+ بعد چند ماه رفتیم یه کم مواد مصرفی مثل سمباده و رزین بخریم، با دیدن قیمتا واااقعا کرک و پرمون ریخت :/

تا جایی که یادمه رییس جمهورای قبلی چهار سال اولو استراحت میدادن، از چهار سال دوم شروع میکردن به گرون کردن همه چی...

و تا جایی که یادمه بعضیا میگفتن بذا این بیاد بعد ببین شرایط اقتصادی رو! دیدیم :)

557. آن کس که نداند... و نداند که نداند

1. یه آقایی چند روزی اومد کارگاه ما و مثل نود و نه درصد آدمای دیگه عاشق چوب شد! و یه سری تصمیمات گرفت که بررسیش شاید براتون جالب باشه.

- تصمیم گرفت کارگاه راه بندازه و کار چوبو ادامه بده.

+ میتونه درست باشه


- تصمیم گرفت ماکت ناو (کشتی نظامی) بسازه.

+غلطه! چون تعداد مشتری‌های ماکت ناو تو کل ایران از تعداد انگشتای یه دست کمتره!

در واقع چند تا آدم ممکنه پیدا کنی که حاضر باشن چندین میلیون پول بدن و ماکت ناو بخرن؟ و اگه همچین آدمایی هم پیدا بشن، چند درصد ممکنه زناشون هم از این قضیه استقبال کنن که یه ماکت کشتی جنگی وسط خونه‌شون بذارن؟!

میمونه ادارات، که اونام حتی اگه ماکتو بگیرن پولشو نمیدن! یا یک دهم قیمتو تو شونصدتا قسط پرداخت میکنن!!


- تصمیم گرفت یه کارگاه بزرگ اجاره کنه و کلی ابزار بخره.

+ غلطه. قدم‌ها باید کوچیک باشن. کوچولو کوچولو بری جلو و زیر پاتو سفت کنی. وقتی یهو بپری ممکنه وسط مرداب فرود بیای... و میدونی، احتمال اینکه وسط مرداب فرود بیای 99 درصده!


- ازمون خواست دوره آموزش اینستا رو بریزیم رو فلش و بهش بدیم.

+ غلطه. چون اولا وقتی بابت چیزی هزینه نمیکنی هیچ وقت قدرشو نمیدونی. و ثانیا اون آدم خیلی رک گفته بود که راضی نیست دوره‌شو به کسی بدیم.


- هر چقدر موارد بالا رو بهش میگیم توجه نمیکنه و کار خودشو میکنه.

+ غلطه. اگه تو داری فقط جلو پاتو میبینی، اون آدمی که چهار قدم جلوتر از توعه، هم مسیری که اومده رو میشناسه و هم دو قدم جلوترو میبینه. پس اگه آدمیو دیدی که چهار قدم جلوتر از توعه، دفتر خودکار بگیر دستت و کلمه به کلمه حرفاشو بنویس!


2. عکس شمع‌های یه پیج خفن رو استوری کرده، نوشته موقع خرید قیمتا رو بسنجین!

اون پیج خفن صدتا کلاس شمع سازی رفته، این فقط آموزشای رایگان دیده.

اون پیج خفن کلی قالب و ابزار خفن داره. این چند تا قالب معمولی

اون پیج خفن شمع‌هایی میسازه که میشه براشون مرد، این هر بار براش لایک میزنم حس دروغگو بودن بهم دست میده!

اون پیج خفن عکسایی از شمع‌هاش میگیره که شب عروسیم از من نگرفتن! این یه عکسایی میگیره که انگار یه بچه دو ساله یهو انگشتش رفته رو دکمه عکس گرفتن!

اون پیج خفن چنان قوانین اینستا رو رعایت میکنه واو به واو و چنان حرفه‌ایه که کف میکنی، این میاد ساعت 3 ظهر که گنجیشکا هم خوابن پست میذاره!

بعد که میگم هزینه‌های آموزش و عکاسی و ادمین و... داره اون پیج و طبیعیه که شمع‌هاش گرونتر باشه، میگه اونی که این هزینه‌ها رو نمیکنه از زرنگیشه! و مواد یکیه پس نباید این اختلاف قیمت وجود داشته باشه!

یعنی واقعا وقتی به پیج خودش و اون پیج خفن نگاه میکنه تفاوتی نمیبینه؟!!

+ چقدر سخته رفاقت با آدمایی که گرچه به همون زبونی حرف میزنن که تو هم حرف میزنی... اما نه تو اونا رو میفهمی و نه اونا تو رو!


3. جریان آب عسلویه، جریان واکسن، جریان اینترنت ملی، جریان برق، و هزار تا جریان مزخرف دیگه که فقط مال ایرانه... ایران... جمهوری اسلامی ایران...


4. تنظیمات نظرو زدم فقط امکان ارسال نظر خصوصی فعال باشه... کلا ارسال نظرو غیر فعال کرد!! به هر حال اگه صحبتی بود، بخش تماس با من بازه 🌹

551. ما لایقش نبودیم.

میگن رییسی اول شده، که در واقع ما «رای ندهندگان» بودیم که اول شدیم... که هنوز ماییم که اکثریتیم... که کی بشه که بفهمن... ولی با این کاری ندارم.

احمقانه‌ترین چیدمان نامزد انتخاباتی دنیا رو داشتیم فکر کنم، که از دوم شدن آرای باطله معلومه... که مجموع آرای باطله و رای بقیه نامزدا از رای رییسی خیلی کمتره و این نشون میده این انتخابات تقریبا تک کاندیدایی بوده... کره شمالی‌طور. فرقش این بود که نگفتن رای ندی میکشیمت!... ولی با اینم کاری ندارم!

اما واقعا بعد اعلام نتایج هیجان زده شدن و ریختن تو خیابونا شادی کردن؟ یعنی مثلا فکر میکردن ممکنه آرای باطله اول بشه؟! چون شانس گدای سر کوچه ما از بقیه نامزدا بیشتر بود اصولا.:/

یاد اون یارو افتادم که واسه خودش جوک گفت، بعد از خنده روده بر شد گفت تا حالا این جوکو نشنیده بودم! اینام از نتیجه انتخابات سورپرایز شدن:/

+ این ماییم که تعیین میکنیم لایق چی ایم.

++ لایق این نیستیم که به گرونیا اعتراض کنیم و بمیریم.

++لایق این نیستیم که از کمترین حقوق شهروندی دنیا محروم باشیم.

++ لایق این نیستیم که پنبه بذارن تو گوشامون که نشنویم.

++ لایق خیلی چیزا نیستیم... اما از همه بیشتر، لایق این نیستیم که به شعورمون توهین کنن.

نامزد مدنظرتون انتخاب شد؟ اوکی، گود فور یو. اما چشماتو نبند رو مترسکایی که نشوندن کنارش به اسم رقیب... فکر نکن تو بودی که انتخاب کردی... سورپرایز نشو حداقل!

۵۰۸. ما مسئول حماقتهای خودمونیم...

روزی که سهام عدالت رو آزاد کردن،گفتم این روحانی خیرش به کسی نمیرسه،حتما یه نقشه‌هایی داره...

روزایی که اوووون همه روی بورس تبلیغ کردن،مطمئن بودم قراره یهو بورس بترکه و دهن همه صاف بشه:/

هر چقدر بهمون میگفتن بیاین تو بورس زیر بار نمیرفتم. حاضر نبودم پولی که برا خرید دستگاه کنار گذاشته بودیوو وارد این قمار کنم.

اونقدر گفتن و گفتن و گفتن... هر بار با دیدن سودهایی که کردن غصه میخوردیم که چرا مقاومت کردیم... اما باز حاضر نمیشدم دست از پولی که با زحمت به دست اومده بود بکشم.

تا اینکه تو دوره آموزشی فردی به اسم کلاته شرکت کردیم. گفت بورس تا بهمن خوبه و حتما برید سرمایه گذاری کنید. دو زار ده شاهی ته جیبمونو بردیم گذاشتیم تو بورس. و حالا با یه میلیون ضرر،خودمو مصداق اون یارویی میبینم که در وصفش گفتن:

صدها چراغ دارد و بیراهه میرود

بگذار تا بیفتد و بیند سزای خویش....


498. نمیتونم پایان خوشی تصور کنم براش...

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

تا آخرین لحظه هم کوتاه نمیومد...

۱. گفتم همسر ناچار شد بره مشهد و نامه آزادی ماشینو بگیره... شنبه بهش مرخصی ندادن بره دنبال ماشین‘  شد یکشنبه و ماجراهای نا آرومی شهرا... و آقا پلیس مورد نیاز‘ آماده باش خورده بود و نبودش! ولی بالاخره دوشنبه پرونده ماشین بسته شد و تموم شد همه‌چی خدا رو شکر!


۲. مدرسه‌های شیراز تعطیل شده... به آبجی کوچیکه میگم خوشحالی؟ میگه تو اگه یه امتحان سخت داشتی و تعطیل میشدی خوشحال نمیشدی؟


۳. بعد سالها دیروز یه کم اخبار گوش دادم هنوز عصبی‌ام بابتش!


۴. خیلی چیزا میخوام بنویسم... اما به علت نهایت آزادی بیان بی‌خیال میشم!



۳۹۳.

۱. یه خانومی رو اینجا مسئول کردن که به پوشش خانما گیر بده! یه بند انگشت از موهای کسی بیرون باشه، یا آستین مانتوش دو بند انگشت کوتاه باشه میره تذکر میده. چند وقت پیش به یه خانمی گفته بود چرا کفش قرمز پوشیدی؟! رنگ قرمز تحریک کننده‌س!! اون خانم هم یه جوابی بهش داده بود که درخور شخصیت خودش نبود... ولی درخور شخصیت اون خانم گیر دهنده بود!!

و مسئله اینجاست که اینا قدرت دستشونه و به بدترین شکل تلافی میکنن! مثلا خانواده خانم کفش قرمزی رو از خونه‌های سازمانی انداختن بیرون!!! و فک میکنم قبلا درمورد شرایط خونه‌های اجاره‌ای گفته بودم :/


۲. هفته پیش خونه یکی از دوستان مهمونی بودیم که خیلی اتفاقی دختر یکی از کله‌گنده‌های بازنشست شده عقیدتی هم اونجا بود... با مانتوی قرمز و موهای شرابی بیشتر از یه کف دست بیرون!!! جای خانم گیر دهنده خالی!


۳. کلاس ایروبیک کنسل شد!!! ایضا مورد آخر پست قبل!!



۳۸۷.

۱. عین پیرزنا شدم!! روزی چند بار گوشی‌م برای دارو آلارم میزنه!! حس بدی‌ه! :/

۲. صبحا برای اینکه تو خونه سکوت نباشه یه فیلم ایرانی یا سریالی چیزی پلی میکنم... چند روزه سریال حضرت یوسف رو پخش میکنم... بعضی جمله‌هاش جای فکر داره! مثلا اینکه وقتی حضرت یعقوب به مردم میگه من از شما مزدی طلب نمیکنم. و یکی از مردم میگه تو هم وقتی به قدرت برسی مثل کاهنان معبد میشی!! یا یه جای دیگه حضرت یعقوب میگه اگه کفر به خدایان جرمه، پس چرا منو دستگیر نمیکنید؟ میگن آخه تو داماد فرماندار هستی! میگه پس منتصبین به حکومت اجازه کفر ورزیدن دارن؟؟
#تکرار_تاریخ!

۳۸۵.

آقای پدر تعریف میکرد:

بچه بودم. رفته بودم نونوایی. یه جایی اون ته‌مه‌های شیراز. تو اون کوچه پس‌کوچه‌ها. یهو چندتا مامور ریختن تو نونوایی و گیر دادن به نونوا که چرا نون‌ رو داری گرون میفروشی؟!! نونوا گفت وزن نون من بیشتر از بقیه نونواهاست.

یکی از نون‌ها رو برداشتن و وزن کردن و حرف نونوا ثابت شد. جریمه‌ش نکردن اما خیلی جدی بهش گفتن وزن نونت رو مثل بقیه نونواها بگیر و قیمتتو هم مثل بقیه بذار!


حالا.... هیچی. ولش کن!! 


+ این پستو دیروز نوشتم ولی زدم امروز منتشر شه!! الان احتمالا ما تو جاده‌ایم :)

۳۵۰. یکی بیاد حال خراب منو دریابه...

این روزا چقدر آروم بودن سخته.

چقد نگران نبودن و ناامید نبودن غیر ممکن به نظر میاد...

چقد پر از حس نفرتم

چقد حس گوسفند بودن میکنم

چقد هر یه روزی که میگذره عمق این وحشت درونی و فاجعه بیرونی بیشتر میشه

چقد از همه سیاسیون متنفرم

چقد حالم بده

چقد این روزا به هر کی میرسی حال بدو بیشتر بهت تزریق میکنه...

چقد دوس داشتم یه پست حال خوب کن بنویسم، ولی همه وجودم داد زد ننویس! که صحه نذاری به تفکر سیاسیونی که فک میکنن گوسفندی. که نگن آره این مردم تو هر وضع و فشاری تاب میارن و خوشحالن!

نه ما خوشحال نیستیم. حالمون خوب نیست. نه احساس آرامش داریم و نه حتی امنیت.

چرا تموم نمیشه؟

۳۴۹. تهش چی میشه؟

امروز نرخ تورم به ۲۹۳ درصد رسید!

یه فاتحه نثار روح امیرعباس هویدا کنیم که ۱۳ سال قیمت دلارو ثابت نگه‌داشت!



۳۴۴.

چقد خنده‌م میگیره وقتی یکی میگه این اوضاع نتیجه انتخاب اشتباهه!! خنده‌م میگیره وقتی میگن تقصیر روحانیه!!! آره روحانی بد، داغون. همون اولم همه گفتن ما داریم به "بد" رای میدیم! که شخصا اعتراف میکنم که اشتباه کردم! که کلا عمل "رای دادن" اشتباه و حماقته... ولی آیا تحریم شدید نفت ایران ربطی به شخص روحانی داره؟؟ یا ترامپ صنم خاصی با رییسی داشته و ممکن بوده عبور هواپیماها از آسمون ایرانو قدغن نکنه؟!!! :/

چقد متنفرم ازشون که بازیمون میدن! و چقد حالم بد میشه که بازی میخوریم... :/

این پست، غمگین است!

یادمه یه مطلبی خوندم در مورد مخوف‌ترین زندان دنیا. که سخت‌ترین شکنجه‌شون این بود که زندانیاشونو از شنیدن خبرای خوش محروم میکردن. برای خبرچینی از زندانیای دیگه بهشون جایزه میدادن و ازشون میخواستن خاطراتی از خیانتاشون به رفقاشون تعریف کنن...

یادم رفته بود اون زندان کجاست، تا اینکه اون کلیپو توی اینستا دیدم... در واقع من با دیدن برنامه‌هاشون به خودم و شخصیتم توهین نمیکنم! ولی گاهی چیزایی میگن که بدجوری توی شبکه‌های اجتماعی صدا میکنه... مث همین مورد، که گیر داده بود به اینکه چرا تو برنامه خندوانه یه دختر تلاش کرده مردمو بخندونه!!!!

اصلا مهم نیست که یه دختر غم عالم به دلش باشه که با این گرونیا چجوری باید جهیزیه بخره، ولی اگه دختری خندید عرش خدا میلرزه!!!!

یه عالمه حرف دارم که حتما حرف خیلیای دیگه هم هست، که به دلایلی که همه‌مون میدونیم چیه باید سکوت کنیم!!!! اصلا ژوله بیاد پست منم بزنه زیر چالشش!! بیاد ببینه که ما حتی وبلاگای ناشناخته‌مونو هم سانسور میکنیم، دیگه شب‌های بررهِ شما که جای خود دارد!!!


#من_و_سانسورچی

اندیشه کشتنی نیست!

گرونی... سکوت...

تهدید... سکوت...

گرونی... سکوت... سکوت... سکوت...

ترامپ: بیاین مذاکره کنیم... "مذاکره با آمریکا ممنوع است"!! :///

ما هیچ... ما نگاه!


۳۱۶. اونقدر حرف تو دلم قلمبه شده که...

که به خاطر زیادی بیش از حد آزادی بیان، ترجیح میدم نگم اصلا!! :/
ولی اونی که شما بهش گفتی شیر...
هیچی ... ولش کن اصلا :/
من مست می عشقم
هشیــــار نخواهم شد
وز خواب خوش مستی
بیـــــــدار نخواهم شد
****************

من در اینستاگرام:
https://www.instagram.com/woodstory.ir/
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan