ولی اونی که شما بهش گفتی شیر...
هیچی ... ولش کن اصلا :/
- سه شنبه ۲ مرداد ۹۷ , ۱۲:۳۰
نام تو مرا همیشه مست میکند
میخواستم بیام و براتون از روز خوب عروسی بگم...
از بادکنکایی که با لباس عروس، چند دقیقه قبل از ورود به تالار باد میکردم!!
از فیلم قسمت مردونه، که نمیدونی داری فیلم عروسی میبینی یا کلیپ طنز!
میخواستم واسهتون از ماه عسل بگم...
از پارک جنگلی سیسنگان...
از طبیعت فوقالعاده گیلان...
از اون دوست جو که با هزار آب و تاب از میدون شهرداری رشت گفت و ما رو با وجود وقت کم راهی اونجا کرد و مستر جو که بعدش زنگ زد و گفت شهر تو طبیعتش فوقالعادهستا... ولی میدون شهرداریتون زشته! یعنی اگه فک میکنی قشنگه پاشو بیا شیراز!!! O_o (چرا این پسرا اینقد رکن با هم؟؟ بنده خدا ترکید که!!!)
میخواستم واسهتون از اصفهان زیبا بگم و دل گرفتهم به خاطر زاینده رودِ مرده!
میخواستم واسهتون از شیراز نازنینم بگم که انگار کل شهرو کردن تو قبر و درآوردن!
ولی همه اینا رو یادم رفت وقتی دلار وارد قصه شد!!!
وقتی فشنگی راه افتادیم اومدیم اینجا که جهیزیه بخریم... خونه ندادن هنوزا... ولی اومدیم بخریم بریزیم تو خونه دوستای جو... که اگه نخریم دیگه هیچی نمیشه خرید... همهچی دو برابر شده... که گند بزنن به این اوضاع!!
خدا جون.... گفتی "هر کس در گرو کاریست که انجام داده". ولی انصافا این گندی که ما داریم توش دست و پا میزنیم، حاصل رو دل یه کسای دیگهای بود!!
+ اینکه دلار شیش تومنی رو تو چهل سال هفت هزار تومن کنن کار هر کسی نیستا! یه دست و جیغ و هورا براشون بکشین انصافا!!
++ دیشب جو به یکی از فروشندهها گفت باس به حال این روزامون گریه کنیم. فروشندههه گفت کار از گریه گذشته! باس خودکشی کرد حتی!
+++ یه مرد اونور دنیا نشسته که حرفش حرفه! که قولش عمله! این مرد تصمیم گرفته ما رو نابود کنه! و مردایی که اینور دنیا حرفشون یه کلمهس... غلط میکنه!! و عملشون...؟؟!!
در زمانهای قدیم ... خیلی خیلی قدیم... یه دانشمندی وارد مکه شد.
سران مکه دو تا پنبه دادن بهش، گفتن از دم خونه فلانی خواستی رد شی این پنبهها رو بذار تو گوشت.
چون کافر شده... چون حرفای خوبی نمیزنه...
ما به دین همون فلانی بودیم که! برا ما هم پنبه تجویز شد ولی!
یلدا پیام داد که کجایی گندم؟!
گفتم این سر دنیا!
گفت بابا عکس بگیر بذار تو وبلاگ!!!
بفرمایید!! مستر جوی زرد پوش رو میبینید و یک عدد لوس آبیپوش که هر جا شن میبینه حرف اول اسم جو رو کنار حرف اول اسم خودش مینویسه و بعدم دورشو قلب قلبی میکنه :)) اون وسط مسطای تصویر هم یه نقطه قرمز میبینید که کیف منه!! جو میگه بندازش یه گوشه تو عکس نیوفته! ولی تو همه عکسا هس! :دی
یه جایی اون تهمههای ایران ما دو تا داریم تمرین زندگی میکنیم!!
یه مثقال برنج میشه غذای ظهرمون... اونقد کمه که خندهم میگیره!! واسه عروسکام بیشتر غذا درست میکردم! :))
دلخوشم به شمردن دقیقه و ثانیه تا ساعت دو بشه و جو بیاد خونه.
زندگیم شده عین همون رمانایی که میخوندم و میگفتم هووو چقد حادثه! بعد نگا میکردم به خودم که وسط یه تکرار بی انتها گیر افتاده بودم!
برعکس زندگی من، زندگی جو یه رمان پر حادثهس... که حالا من جفت پا پریدم وسط این حادثهها و همش منتظرم ببینم بعدش چی میشه!
به معنای واقعی کلمه، دیگه از فردای خودم هم خبر ندارم!!
+ یه حادثه تلخ دیگه :(
فرمودن ناوگان هوایی اولویت نیس!!!
چی اولویته پس؟!!
+ هواپیما. سانچی. معدن. سعید طوسی!
+ لعنت
اینایی که بهشون میگن اغتشاشگر...
ورژن چهل سال پیششون اسمشون انقلابی بود!!!!!
بحثم سر درستی و نادرستی کارشون نیستا...
سوالم اینه که فرق اینا با اونا چیه؟؟
روششون؟؟
هدفشون؟؟
این استراتژی "به x رای بدیم که y رای نیاره" دقیقا از کی شروع شد؟؟!!!! :/
من از ۸۸ یادمه! قبلتر هم بود؟؟؟
(آخه من ۸۸ رای اولی بودم! ^__^ و خب چقدرم احساس مسئولیت میکردم!!! بچه بودم دیگه! فک میکردم قراره چیزی عوض بشه!! :/ )
چه همهشونم گیر دادن به شغل ماها!!!
خیلی دلم میخواد باور کنم!!
یعنی اگه فقط یه درصد میشد به این شعارا اعتماد کرد چقد خوب بود!!!
این قضیه جهتگیری سیاسی هم خیلی بده به نظرم!
چون آدم میگه فلانی به نظر میاد عملکردش تا حالا خوب بوده تو شغلایی که داشته...
بعد یکی برمیگرده میگه این تو حزب خشونتطلباست... اوضاع به هم میریزه اگه بیاد!
همهشونم که به هم اتهام دروغگویی میزنن!!
یه بدی که داره این مناظرهها و این شفافسازیا اینه که اون یه نیمچه باورمونم به باد میده!!
یعنی من الان میبینم همه یه خورده شیشهای دارن انگار!
اون دروغگوئه
اون یکی خشونتطلبه
اون یکی میگه شادمانی، ولی فامیلشوناینا کنسرتای یه شهری رو کلا کنسل کرده!!!
همون قدیما بهتر بوداااا ....
حالیمون نبود کی به کیه!
حالا یا من بچه بودم نمیفهمیدم، یا کلا یه حس دست جمعی بوده! :))
یعنی این کاریکاتور تا حالا 60 میلیون کشته داده!!! :)))))))))))
خیلی باحال کشیده!!!!
میز خندوانه رو!!! :)))))
قیافه ملت پشت سرشو!!!!
#ماهنامه_خط_خطی
#کیارش_زندی
دبیرمون وقتی میخواست درس گاو رو برامون توضیح بده،
گفت "یه ظرف تا وقتی پر باشه جایی برای چیز دیگه نداره، باید اول خالیش کرد تا بشه توش یه ماده جدید بریزیم..."
گفت " مشدی حسن هم اول خالی شد...یواش یواش خودشو فراموش کرد ... وقتی حسابی از خودش خالی شده بود، گاوش مرد!"
این روزا احساس میکنم داریم خالی میشیم!
دارن خالی مون میکنن!
درسته که خیلی وقته متناسب با پیشرفت و تکنولوژیای جدید فرهنگسازی نشده،
درسته که ظرف فرهنگمون پر نیست...
درسته که خیلی جاها بدوی تر از اجداد دو هزار سال پیشمون عمل میکنیم!
اما این همه اصرار برای اینکه ما باور کنیم خالی هستیم عجیب نیست؟؟
این حجم از جوک ها و پستا و هشتگ ها برای نشون دادن بیشعوری ایرانیا سوال برانگیز نیست؟!!
نمیپرسم کی داره سعی میکنه ما رو از باورها و فرهنگمون خالی کنه...
چون سوال مهمتر اینه که میخوان از چی پرمون کنن؟!!!
قراره چی بشیم؟!
گاو؟
گوسفند؟!
چی؟؟؟
تو خونه ما قانون اینه که مودم شبا خاموش باشه! یعنی دستور آقای
پدره! و آقای پدر برای اینکه ثابت کنه که هر چی میگه به صلاح ماست و خیر ما
رو میخواد روزی شونصدتا پیام تو تلگرام واسه همهمون میفرستاد که
ببینید... فرکانسهای مودم سرطانزاست! و اگه شبا روشن باشه سرطان میگیرین
میمیرین! و این دانلود رایگان شبانه همش نقشه دشمنه و... که دیگه ما گفتیم
اوکی دَد! خاموش میکنیم!
بعد آقای پدر گوشیهای موبایل رو نشونه گرفت! گوشیا مث مودم دم دستش
نبود که اول قانونو اجرا کنه بعد ما رو راضی کنه! :) خلاصه که دیدیم فیلم
پشت فیلم، کلیپ پشت کلیپ، پیام پشت پیام... که چی؟! امواج گوشی
سرطانزاست! و این نقشه دشمنه که اینو نمیگن تا ما سرطان بگیریم بمیریم!!! و
ما بالاخره گفتیم چشم! موقع خواب آنتنو قطع میکنیم!
اما قبل از اینکه آقای پدر بتونه یه نفس راحت بکشه با پارازیتهایی مواجه شد که تشعشعات سرطانزا داشتن!!!! که هر دوشنبه مردم شیرازو جمع میکنه جلو استانداری!!!! که....
که انگار قسمت همینه که ما سرطان بگیریم و بمیریم!!!! :)))
آبجی کوچیکه داره جدول ضرب حفظ میکنه!!!!!
داستانی شده تو خونه ما!!!!!
گفتم : زمان ما هم این همه مصیبت داشتین؟؟!!!!
آقای پدر : تو رو نمیدونم... ولی من خیلی زجر کشیدم!!!! اون موقع ها کسی نبود بهم بگه بخون! منم نمیخوندم میرفتم مدرسه کتک میخوردم!!!!! :/
+ فهمیدم آبجی کوچیکه به کی رفته!!!!
++ فلسطین هم باهامون قطع رابطه کرده!!!! دیگه جدی جدی باید سرمو بکوبم به دیوار!!! این یکی از جیبوتی هم بدتره!!!!
++ مگه نمیگن وقتی کسی میمیره باید سریع دفن بشه وگرنه عذاب میکشه؟؟؟ مگه نمیگن نبش قبر گناهه چون روح بهش فشار میاد و عذاب میکشه؟؟؟؟ داستان این شهیدایی که چند روزه دارن تو استان فارس میچرخوننشون چیه؟؟!!!! این احترامه که جسدشونو واسه تماشا همه جا میبرن؟؟؟؟؟ :(
یکی یه دیوار بتنی سفت بیاره که من سرمو بکوبم توش!!!!!!
قبر یه میلیارد؟؟؟!!!!
قبــــــــــــــــــــــــــــــر؟؟؟؟؟؟
ای خدا!!!!
یه عمری تو دنیا هر چیزی رو با پول خریدن، حالا میخوان بهشتو هم بخرن؟؟؟؟
خدا رو هم میخوان بخرن؟؟؟!!!!!!
با خاک شدن تو امام زاده ها؟؟
اینطوری میشه رفت بهشت؟؟؟؟
تو رو خدا یه دیوار بیارین من سرمو بکوبم توش!!!!!! :/
روایت اول:
در زمان آغا محمد خان قاجار روغن فروشی بود که روغن نا مرغوب میداد به مردم. آغا محمد خان توی تابه ای از روغن سرخش کرد!! تا دیگه کسی جرات نکنه جنس بد دست مردم بده.
روایت دوم:
در دوره شاه نمیدونم چی چی (ممنون میشم اگه کسی یادشه این کدوم شاه بوده بهم بگه! من یادم رفته متاسفانه ) شاه متوجه میشه که ماست فروشی توی ماستش آب میریزه، از پا آویزونش کرد و ماست ریخت توی لباسش و دستور داد که تا زمانی که کل آب از ماست خارج نشده همونطور نگهش دارن!
( از همون دوره ماست چکیده باب شد )
+ جناب امید میگن این روایت از شاه عباس صفوی بوده.
روایت سوم:
در یک دوران بسیار تاریخی(!) جناب تامین قطعات تضمین خدمات برای سود بیشتر با یه کارخونه چینی قرارداد بست و به خاطر قطعات نامرغوب یه عالمه ماشین ترکید!
درست همون روزی که تو اخبار اعلام کردن تو لبنیات روغن پالم بوده که باعث سرطان میشه قیمت لبنیات میره بالا!
گوشی های چینی مونتاژ ایرانی رو باب میکنن که تنها مزیتش اینه که راحت از جیب درمیاد!
و هزاران اتفاق دیگه...
و برنامه پشت برنامه میسازن که چرا جنس ایرانی نمیخرید؟!!
خوب بهتر نیست سر این پیکان اتهامو به جای مصرف کننده به سمت تولید کننده بگیرید؟؟؟
بهتر نیست یه ذره نظارت و سخت گیری بیشتر بشه؟؟؟؟
که همون تعداد افرادی هم که دلشون میخواد اجناس ایرانی بخرن پشت دستشونو داغ نکنن؟؟؟
بهتر نیست اون ماشینی رو که به کشورهای عربی 6 میلیون میفروشین به خودی ها 26 میلیون نفروشین؟؟؟
تا یکم اعتماد کنیم بهتون؟؟؟!!!!
خیــــــــــــلی دلم میخواد از کنار مسائل سیاسی با چشمای بسته عبورکنم ... ولی نمیشه گاهی!!!!
بعضی از این مسائل کفشای میخ دار میپوشن و رو مغز آدم پیاده روی میکنن متاسفانه!!!!!
مث قضیه قرارداد کرسنت... ( آیکون اخم عمیــــــق )
+ خلاصه ش اینه که ده سال پیش یه قرارداد گازی بسته
شده با امارات که قراره ایران تا 25 سال گازو به قیمت همون زمان به امارات
بفروشه. یعنی در حال حاضر 17 دلار در حالی که قیمتش بیشتر از 100 دلاره!!!
+ خیانت که شاخ و دم نداره!!!!
میگه ب ز ( همون بابک زنجانی خودمون :/ ) این همه تف از کجا آورده 22 میلیارد یورو رو شمرده؟!!!!
سواله خوب... پیش اومده براش!!!
+ بعد یوروها هر کدوم چندی بودن؟ چک پول و اینام دارن؟؟!!!
++ سخته ها ... بنده خدا!!!!
+++ اینقد بدم میاد از پستای سیاسی!!!! :/
دن: شنیدم در این کوه معدن هست
بونی: خدا نکند معدن باشد!
دن: نمی فهمم! برای چی؟!
بونی: مادام که کوه فقیر است، از آن ماست، اما همین که معلوم شد غنی است، حکومت آن را تصاحب خواهد کرد.
حکومت یک دست دراز دارد و یک دست کوتاه.
دست دراز به همه جا می رسد و برای گرفتن است،
و دست کوتاه برای دادن است، و فقط به کسانی می رسد که خیلی نزدیکند..!!
به قلم "اینیاتسیو سیلونه"
نمی دونم چند مدت بود که یه عده به شدت تلاش میکردن تا به قول خودشون پراید 6 میلیونی رو 20 میلیون نخریم...
بعد خیلی شیک و مجلسی با یه وام 25 میلیونی حالا باید همون پرایدو 36 میلیون بخریم!!!