در دیار نیلگون خواب

نام تو مرا همیشه مست میکند

شاید باورتون نشه، ولی. . .

قبل از اینکه عنوانو کامل کنم، لازمه بگم چقددددر هیجان زده‌ام!

کسایی که سالهاست وبلاگشون به روز نشده، امروز ستاره‌هاشون روشنه ^_^

چقدر دلم تنگ شد برای خوندن وبلاگای تک به تکتون...

رفیقای شفیقم:)

کاش میشد باز برمیگشتیم به این دنیای قشنگمون...

همه «دایناسورهای دوست داشتنی بیان» جمع میشدن....

باز میشدیم ساکنین همون دهکده پنهان که همیشه میترسیدیم بقیه آدما خونمونو پیدا کنن...

.

خلاصه که خییییلی دلتنگتون بودم.

خوشحالم چراغاتون روشن شده 🥰

.

.

.

امااااااااا

شاید باورتون نشه ولی،

من یه دیدار وبلاگی عجیب و غریب داشتم!

با یکی از مرموزترین بلاگرای بیان!

یه دیدار دلچسب، بااااااااا یک آشنا 🥰🥰

و اگه هنوز نمیدونی آشنا دختره یا پسره، باید بگم که دلت بسوزه 😎


وی اسلو د پرابلم.(رمز فقط اونا که بشناسم)

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

588.

یه نفر نوشته بود، یعنی جمله‌ای که از من میمونه چی میتونه باشه؟ 



+ قبلا گفته بودم اهل اخبار نیستم... این روزا گوشی از دستم نمیوفته... این روزا نه فقط اخبار این روزا رو، که همه اون روزایی رو که چشمامو بسته بودمم دارم میخونم. هر بار یه کلمه غریبه میبینم، یه قصه عجیب میخونم... نیزار ماهشهر،67، نوید افکاری، ستار بهشتی، 1500... و یه عالمه کلمه و عدد دیگه که تا قبل این برام معنا نداشتن. هر کلمه جدیدی که یاد میگیرم، قلبم مچاله‌تر میشه...

همه این سالا چطور بدون ترس سر رو بالش گذاشتیم؟ همه این سالا چطور بدون وحشت زندگی کردیم؟ همه این سالا چرا فکر کردیم امنیت داریم؟

آه...

587.

شنبه، بیست و سوم مهر، برای ساعت دوازده فراخوان داده بودن...

قرار بود جمعه عصر بریم شیراز، یکشنبه صبح برگردیم. گفتم خوبه، تظاهراتو هم شرکت میکنم.

چون قبلا خونده بودم نباید تنهایی بریم، گفتم زنگ بزنیم به یکی از رفیقامون که با هم باشیم.

نزدیکای ظهر بهش زنگ زدیم، گوشیش خاموش بود. گفتیم پس دیر زنگیدیم، رفته بیرون از خونه و گوشی نبرده...

بابا گفت شیراز اکثرا شبا شلوغ میشه...

بعد از ظهر بهش زنگ زدیم، خاموش بود باز!

عصر زنگ زدیم، فرداش زنگ زدیم، پس فرداش زنگ زدیم!

من اصولا آدم نگرانی‌ام... اولین چیزی که به ذهنم میرسه معمولا بدترین احتماله... گفتم نکنه گرفتنش!:(

حمیدرضا از فاز منفی دادن بدش میاد... گفت بابا ملت صد تا خط دارن، اینو خاموش کرده، یکی دیگه رو روشن کرده! آ ببین آنلاینه!

بهش پیام داد: نکبت کجایی چند روزه؟ چرا گوشیت خاموشه؟ نگران شدیم.

سین نکرد... نه اون دفعه، نه دفعات بعدش که باز دیدیم آنلاینه!

به یکی از دوستای مشترکمون پیام دادم: بتی جون از رضا خبر داری؟ چند روزه استوری نمیذاره، گوشیشم خاموشه. نگرانشیم...

+ گرفتنش!:(



تو تاریخ بنویسید (همون رمز قبلی)

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
من مست می عشقم
هشیــــار نخواهم شد
وز خواب خوش مستی
بیـــــــدار نخواهم شد
****************

من در اینستاگرام:
https://www.instagram.com/woodstory.ir/
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan