در دیار نیلگون خواب

نام تو مرا همیشه مست میکند

وقتی بد شانسی میاری همش

یه وقتایی یه کارایی هست که  خودت نمیتونی انجام بدی... حالا به هر دلیلی...

بعد اون کارو میسپری به یه آدم قابل اعتماد...

یه دوست...

بعد هر چقدر منتظر میمونی خودش خبری بهت نمیده!

نمیگه چی شد، چی نشد!!

دوست نداری هی خودت زنگ بزنی که فک کنه ازش طلبکاری!!!

بعد از شانس خوبت بنده خدا میگرنش عود میکنه...

تا سه چهار روز هر روز زنگ میزنی و حالشو میپرسی و هیچ حرفی از اون کار نمیزنی...

که بهش ثابت کنی اگه زنگ میزنی به خاطر خودشه نه خودت!

یکی دو روزه حالش خوب شده، اما باز تو فقط پشت تلفن حالشو میپرسی و قطع میکنی تا همچنان فرصت طلب به نظر نیای!

تا میای خودتو آماده کنی بپرسی متوجه میشی همسرش داره میره کربلا...

فقط زنگ میزنی و التماس دعا میگی  و میپرسی کاری هست براتون انجام بدم؟ بازم حرفی از اون کار نمیزنی...

بعد چند روزم دوباره زنگ میزنی و احوال میپرسی و میگی اگه کم و کسری داشتین حتما خبر بدین... و بازم بی هیچ حرفی قطع میکنی...

و همچنان مث همون حیوون بی آزار توی گل موندی و نمیدونی باید چیکار کنی!!!!


+ چیکار کنم؟؟؟!!!!!! چرا اینا کاراشون تموم نمیشه؟!!!



وقتی یهو با واقعیت مواجه میشی

امروز صبح که بلاگ برای مدتی قطع شد،

فهمیدم که چقدررررر معتادم!!!!! :)

خدا نصیبتون نکنه!!


+ اینقدر مالکیت معنوی رو چک کردم و با خودم گفتم چطور متن آبجی کوچیکه رو کپی کردن متنای منو نه؟!! مگه به درد نمیخوره و اینا؟!!! که بالاخره یکی پیدا شد متنای منم کپی کرد!!!! :))) اینقدر خوب مینویسم منم :))))))))

البته ناراحت شدمااا، ولی خوب نشد پیداش کنم! از همین تریبون بهش اعلام میکنم که حرفای خوبی بهش نزدم!!!! :))


+ این متن درمورد همین مسائله، خوشکل نوشته... بخونید. :)



40

تکرار مسواک زدن در همه شبها، دندان را سفید میکند

و تکرار خاطرات در همه شبها، موها را...

گاهی عمر تلف میشود؛

به پای یک احساس...

گاهی احساس تلف میشود؛ به پای عمر!

و چه عذابی میکشد،

کسی که هم عمرش تلف میشود؛

هم احساسش...!

پاییز طبیعت از مهر شروع میشود،

اما پاییز عمر از مهر شروع نمیشود...

پاییز عمر از بی مهری ها شروع میشود!


زنده یاد حسین پناهی



...

زمان دبستان میخوندیم که اگه ماده در حدی تغییر کنه که تمام خصوصیاتش عوض بشه اون تغییر، تغییر شیمیاییه...

دارم تغییر شیمیایی میکنم!!!!

با سرعت کم...

یواش...

اما شیمیایی!!



آبیاری گیاهان زیردریایی؟!! :/

داییم تازه نامزد کرده بود که مادر نامزدش کل خانواده ما رو برای ناهار دعوت کرد.

وسطای مهمونی دایی به دختر اون یکی داییم که اون موقع فک کنم سه چهار سالش بود گفت برو به زنعمو بگو دوست دارم!

دختر دایی رفت وایساد جلو زنداییم و گفت:

- زنعمو... عمو میگه دوست داره!!!! :)


+ این دختربچه خیلی باهوش الان دوم دبیرستانه،تجربی میخونه... میگه من حوصله ندارم پشت کنکور بمونم، هر چی شد میزنم... حتی آبیاری گیاهان زیر دریایی :/



ب ز

میگه ب ز ( همون بابک زنجانی خودمون :/ ) این همه تف از کجا آورده 22 میلیارد یورو رو شمرده؟!!!!

سواله خوب... پیش اومده براش!!!


+ بعد یوروها هر کدوم چندی بودن؟ چک پول و اینام دارن؟؟!!!

++ سخته ها ... بنده خدا!!!!

+++ اینقد بدم میاد از پستای سیاسی!!!! :/



دهه به دهه

پدرم دهه چهلیه...

مادرم دهه پنجاه...

من دهه شصتیم...

برادرم دهه هفتادی...

خواهر کوچیکه دهه هشتادی!!!!


یه همچین خانواده دهه به دهه ای هستیم ما :)



بیا تا قدر یکدیگر بدانیم

کاش یه دونه از این دوچرخه سوارا که پرچم صلح دارن میومد و با دوچرخه ش از تو وبلاگای ما رد میشد...

تا این همه پستا و کامنتای ناراحت کننده واسه هم نمیذاشتیم...

تا حداقل تو دنیای مجازی این همه دشمنی نمیکردیم با هم...

حیف...

حیف که من دوچرخه سواری بلد نیستم :(






مریم

یه دوستی دارم به اسم مریم که تفاوت عقایدمون  در حدیه که اگه من بگم روزه اون میگه شبه!!!

هر تصمیمی که من بگیرم اون معتقده اشتباه کردم و بالعکس!

ولی وقتی بهش زنگ میزنم یه جوری میگه سلااااااااام که انگار من عشق گمشده شم!!!

همدیگه رو دوس داریم بدون دخالت دادن باورهامون...

کاش میشد روابطم با همه اطرافیانم همینطوری باشه... بدون در نظر گرفتن عقاید و افکار.

کاش میشد همه رو دوس داشته باشیم ... بدون توجه به قرمز و آبی، چپ و راست، فقیر و غنی...

پر میشدیم از یه احساس پاک...

حس خوب انسانیت...



همسر شهید

چند مدت پیش یکی از دوستام بهم گفت که دوست شوهرش قصد ازدواج داره و میخواست ببینه من مایلم که ما رو به هم معرفی کنه یا نه...

شرایط آقا پسره یه ذره سخت بود،

یکی اینکه مایل بود همسرش چادری باشه که خوب من نبودم...

دوم  اینکه خلبان هواپیمای جنگی بود و بعد فاجعه منا احتمال جنگ با عربستان زیاد شده بود....

این شرایطو واسه زنعموم که گفتم جوابش خیلی جالب بود!!

برگشته میگه:

خوبه که... همسر شهید میشی کلی پول گیرت میاد!!!!!

یعنی تو یه جمله منو شوهر داد، جنگ با عربستانو راه انداخت، شوهر منو فرستاد جنگ، شهیدش کرد و کلی هم پول به من داد!!!!!!

در این حد پیش بینی!!!



نیم کیلو باشــ مرد باشـــ

جنس مذکر زیادی زرنگه که اسم خودشو گذاشته مرد!!!

کی گفته واسه مرد بودن حتما باید مذکر بود؟؟

زیادن مونث هایی که مردونه زندگی میکنن، حرف میزنن، قول میدن و عمل میکنن...

و مذکرهایی که...

دلم یه مرد میخواد... مونث و مذکرش مهم نیست... دلم یه لبخند مردونه میخواد... یه حس خوب اطمینان... اعتماد....




حرفی رو بزن که بتونی پاشو امضا کنی!

آدمایی که رو حرفشون نمیمونن رو دوس ندارم :(

منی که هر حرفی بزنم سرم بره حرفم نمیره...

منی که روی هر چیزی هزار تا برنامه میریزم و رو بعضی حرفا حساب میکنم...

میریزم بهم وقتی یکی چیزی میگه و عمل نمیکنه.

نامردیه...نیست؟؟!!



انشای آبجی کوچیکه!

انشای آبجی کوچیکه


اصن من عاشق معلمش شدم که بهش آفرین داده!!! :))



بر گرفته از کتاب "نان و شراب"

دن: شنیدم در این کوه معدن هست
بونی: خدا نکند معدن باشد!
دن: نمی فهمم! برای چی؟!
بونی: مادام که کوه فقیر است، از آن ماست، اما همین که معلوم شد غنی است، حکومت آن را تصاحب خواهد کرد.
حکومت یک دست دراز دارد و یک دست کوتاه.
دست دراز به همه جا می‌ رسد و برای گرفتن است،
و دست کوتاه برای دادن است، و فقط به کسانی می ‌رسد که خیلی نزدیکند..!!



به قلم "اینیاتسیو سیلونه"



باید بگیم ان شاء الله البته!

یه جشنواره ای تو دانشگاه داشتیم به اسم جشنواره حرکت...
نمیدونم هنوزم هست یا نه؟!
تو غرفه هلال احمر واسه کارت اهدا عضو ثبت نام میکردن.
دوستم: این کارتا به چه دردی میخوره؟
هلال احمریه: این کارتا واسه اینه که هر وقت ایشالا مردین اعضاتونو اهدا کنن به افراد نیازمند عضو!!

+ایشالا؟!!!! o_O



یه همچین مردم بی اراده ای هستیم ما!!!!

نمی دونم چند مدت بود که یه عده به شدت تلاش میکردن تا به قول خودشون پراید 6 میلیونی رو 20 میلیون نخریم...

بعد خیلی شیک و مجلسی با یه وام 25 میلیونی حالا باید همون پرایدو 36 میلیون بخریم!!!



...

"همه ی ما
فقط حسرت بی پایان یک اتفاق ساده ایم
که جهان را بی جهت،یک جور عجیبی
جدی گرفته ایم"

سید علی صالحی



همین دیگه

تو دبیرستان عین چی درس خوندم دانشگاه قبول شم!!

تو دانشگاه خودمو خفه کردم معدلم نیاد پایین که استخدامم کنن!!

بعد فارغ التحصیلی کلی دنبال کار گشتم!!

کار که گیر آوردم کلی تلاش کردم رییس راضی باشه ازم!!

رییس راضی بود ولی...

من راضی نبودم ازش!!!! قید کارو زدم!

هیچی دیگه! با یه حساب سر انگشتی 10 سال از عمرم به فنا رفت!!



عجیب غریبیم

واسه یه چیزایی یه جوری اعتراض میکنیم که انگار چی شده...

واسه یه چیزایی هم یه جوری سکوت میکنیم که انگار هیچی نشده!!!!!



آنچه گذشت!

هشت سال پیش تو بلاگفا یه وبلاگ ساختم...

اون موقع یه دانش آموز دبیرستانی بودم و کارم فقط کپی کردن شعرا و متنای خوشکل تو وبلاگم بود!!


پنج سال پیش تو بلاگفا یه وبلاگ ساختم...

اون موقع یه دانشجو بودم، وبلاگو گروهی کردیم شد محل کل کل دختر پسرا... یه عقده ای هکش کرد :(


دو سال پیش تو بلاگفا یه وبلاگ ساختم...

تازه فارغ التحصیل شده بودم و دنبال کار بودم، خاطره های روزای بی کاری و بعدش هم اتفاقات محل کار...


اما بلاگفا یه دفعه حالش بد شد و بوووووومب!!! وبلاگ نازنین من ترکید!!!

این وبلاگ آخری رو خیلی دوسش داشتم...

شایدم تقصیر بلاگفای بیچاره نبود... بالاخره اتفاقه دیگه، پیش میاد!

ولی خیلی ضد حال بود اون اتفاق!


من مست می عشقم
هشیــــار نخواهم شد
وز خواب خوش مستی
بیـــــــدار نخواهم شد
****************

من در اینستاگرام:
https://www.instagram.com/woodstory.ir/
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan