داییم تازه نامزد کرده بود که مادر نامزدش کل خانواده ما رو برای ناهار دعوت کرد.
وسطای مهمونی دایی به دختر اون یکی داییم که اون موقع فک کنم سه چهار سالش بود گفت برو به زنعمو بگو دوست دارم!
دختر دایی رفت وایساد جلو زنداییم و گفت:
- زنعمو... عمو میگه دوست داره!!!! :)
+ این دختربچه خیلی باهوش الان دوم دبیرستانه،تجربی میخونه... میگه من حوصله ندارم پشت کنکور بمونم، هر چی شد میزنم... حتی آبیاری گیاهان زیر دریایی :/
- پنجشنبه ۵ آذر ۹۴ , ۱۵:۳۸