آقای پدر تعریف میکرد:
بچه بودم. رفته بودم نونوایی. یه جایی اون تهمههای شیراز. تو اون کوچه پسکوچهها. یهو چندتا مامور ریختن تو نونوایی و گیر دادن به نونوا که چرا نون رو داری گرون میفروشی؟!! نونوا گفت وزن نون من بیشتر از بقیه نونواهاست.
یکی از نونها رو برداشتن و وزن کردن و حرف نونوا ثابت شد. جریمهش نکردن اما خیلی جدی بهش گفتن وزن نونت رو مثل بقیه نونواها بگیر و قیمتتو هم مثل بقیه بذار!
حالا.... هیچی. ولش کن!!
+ این پستو دیروز نوشتم ولی زدم امروز منتشر شه!! الان احتمالا ما تو جادهایم :)
- سه شنبه ۱۸ دی ۹۷ , ۱۱:۵۴