دختر عموم که معرف حضورتون هست... تعریف میکرد وقتی چهار - پنج ساله بوده یه ماهی گلی داشته، بعد هی این ماهی فلک زده رو میگرفته مینداخته رو زمین بعد برمیگردونده توی آب! چون از اون تکون خوردنای ماهیه خوشش میومده!!!! (ما به این تکون خوردنه میگیم پل پل کردن! هر چی فکر کردم واژه معادلش به ذهنم نرسید!! )
خلاصه به یه جایی میرسه که دیگه ماهیه تکون نمیخوره ... یه چیزی تو مایه های امید داشتن به نجات و اینا... دخترعموی عزیز منم برمیداره با قیچی ماهیه رو نصف میکنه که باز اون حالت تکون خوردنه رو ببینه!!!! O_o
بعدم ماهیه رو به چهار قسمت تقسیم میکنه و بعد سعی میکنه با خمیر بازی بچسبونتشون به هم!!! فک کرده حضرت ابراهیمه بچم!!!!!
+ میخوایم شوهرش بدیم!!! خواستگار داوطلب پذیرفته میشود!! :)
+ بلد بودن رقص بندری با توان انجام این رقص در طولانی مدت از ویژگی های مورد نیاز داماد داوطلب میباشد!!! در غیر این صورت تبعات آن بر عهده خود ایشان است!!! :))
- جمعه ۲۰ آذر ۹۴ , ۱۳:۰۰