وارد قتلگاه شدم !
از لحظه اول استرس داشتم!
اولش توی یه لیوان یه بار مصرف دهانشویه دادن بهم...
بعد نمیدونم با بتادین بود یا الکل، دور لبمو ضد عفونی کردن...
بعد یه پارچه سبز با یه دایره سوراخ وسطش انداختن رو صورتم!
وسایل سلاخی (!) رو گذاشتن زیر چونه م.
دکتر با پرستارا بالای سرم با هم میگفتن و میخندیدن و من تندتند زیر لب آیه الکرسی میخوندم...
5 تا آمپول بی حسی زدن! :(
بعدم کشتی جناب دکتر با لثه بنده شروع شد...
و باز حس لثه من برگشت و کلی درد کشیدم :(
اونقد از استرس انگشتامو محکم به هم فشار دادم که دکتر جان توصیه نمودن یکم ریلکس تر باشم!!!!
بعد از بیست دقیقه فشار روحی محض! دکتر جان نخ و سوزن دست گرفت و رفت تو کار خیاطی!!
آخرشم با یه چیزی شبیه آدامس لثه مو پانسمان کردن مثلا...
هفته دیگه هم باید برم بخیه بکشم...
بعدشم پُرش کنم...
بعدشم روکش...
و این داستان ادامه داره! :/
+ از دندوناتون مراقبت کنین!
+ چقد اینترنت خوب آنتن میداد اونجا!! ناپرهیزی کردم بدون داشتن طرح کانکت شدم و چند تا از کامنتای پست قبلو جواب دادم :)
+ مرسی روحیه دادین بهم... ولی درد داشت!!!!! :)
+ امروز یه هوایی بود تو شیراز... جای همه تون خالی!! این عکسا رو هم خودم گرفتم:
- پنجشنبه ۳ دی ۹۴ , ۱۳:۵۵