به درجه ای از عرفان رسیدم که یه عالمه حرف دارم ولی آپ نمیکنم!! :))
احتمالا این پست طولانی بشه!
شایدم نشه! نمیدونم!!
1. این چند روز تعطیلیه بود... تولد پیامبر... جاتون خالی من مردم و زنده شدم!!! مریض بودم اونم چه مریضی!!! حالا تو اون هیر و ویر یه آفت مسخره هم زده بود زیر دندون نیشم!! خودش شدید درد میکرد دندونمم هی میخورد بهش اصن در حد مرگگگ!!!! :/ ( کلیک )
2. به خاطر سرماخوردگی شدید مورد 1 گوشام کیپ شده بود! شنواییم کلی کم شده بود!! حالا تو این موقعیت خواستگارو کم داشتم که الحمدلله اومد!!! :/
گفت اعتقاد شما به ولایت فقیه چیه؟!!
گفتم بله؟!!! O_o
یه لبخند زد و تکرار کرد : ولایت فقیه!
گفتم: نه اینو که شنیدم. امممم اتحادم با ولایت فقیه چیه؟!!!!!
اونقدر از کلمه ای که من شنیده بودم شوکه شد که زبونش بند اومده اومده بود نمیتونست کلمه درستو بگه!!! :)))))
+ این سوال جلسه اول خواستگاریه آیا؟!!! :))
++ از لحاظ مذهبی متوسطم... اون خیلی مذهبیه... یه عده میگن عیب نداره، یه عده میگن پدرت در میاد!!! تو دو راهیم... گویا اونم تو دو راهیه!
3. نشستم پای کارای زنونه!! یه روزی هیشکی فک نمیکرد گندم سوزن دست بگیره!!! حتی خودم ... حتی مامانم!!! ولی گرفتم ^___^
خسته کننده ست ... خیلی ... ولی از بی کاری بهتره!
- جمعه ۳ دی ۹۵ , ۱۸:۱۶