اون اتاقای درب و داغون خوابگاه...
با اون کمدای در شکسته و تختای زنگ زده زهوار در رفته...
با اون هماتاقیای جارو نکنِ ظرف نشورِ مراعات نکن...
با همه کمبودا و عذابای دوران دانشجوی...
همه میارزید به وجود اون باغچه دنج پشت ساختمون خوابگاه!
که میشد هر ساعتی که دلت گرفت بری بشینی توش گریه کنی و از کسی خجالت نکشی!
که مجبور نباشی به کسی توضیح بدی چی شده!
- سه شنبه ۷ دی ۹۵ , ۲۰:۰۵