یه خاله خرسهای بود قدیما... که با یه آدمیزادی دوست شده بود. یه روز وقتی آدمیزاد خواب بود، یه مگس اومد نشست رو صورتش.
خب میدونید ... خاله خرسه آدمیزادو خیلی دوست داشت. دلش نمیخواست مگسه بیدارش کنه. پس چیکار کرد؟؟ یه سنگ بزرگ برداشت و محکم کوبید رو مگسه!!! محکممممم
حال این روزای منه!!! اسمش خیرخواهیه... اسمش دوست داشتنه... ولی رسما دارم به فنا میرم!
نمیدونم حکم "حروم کردن حلال خدا" چیه...
ولی میدونم تو اسلام هر کاری که ضرری برسونه به کسی حرومه... معدهم داغونه، اعصابم داغونه، روحیهم داغونه!
روزای خدا به ذاته نحس نیستن... آدما نحسشون میکنن!
مامان بزرگم معتقد بود اگر کسی دسته کلیدو دور دستش بچرخونه دعوا میشه. هر وقت تو خونهشون یکی کلید چرخوند دعوا شد. خود مامان بزرگم باهاش دعواش میشد. موضوع دعوا هم این بود که چرا کلید میچرخونی!!!
بچهتر که بودم میرفتم یواشکی جایی که کسی نبینه کلید میچرخوندم! دعوا نمیشد!!!
فردا قراره عقد کنیم... اگه بذارن!!!
دارم فک میکنم چی میشد اگه خوشحال میشدن، اگه میگفتن مبارک باشه، اگه میگفتن خوشبخت باشید...
ولی....
- يكشنبه ۳۰ مهر ۹۶ , ۰۹:۰۹