۱. مهمونام دیروز صبح زود رفتن. به محض رفتنشون رفتم خوابیدم تا ظهر!! انگار تو خونه بمب انداختن! انگار خودمم با این بمب منفجر شدم!!!! کلا مهمونی دادن آدمو خسته میکنه، اما مهمونی که چند روز میمونه خیلی فرق میکنه، حتی اگه مامان و بابای آدم باشن! آره من دوره مجردیم صبح تا هر وقت دوس داشتم میخوابیدم، شب هم هر وقت خوابم میگرفت میرفتم بخوابم، اما حالا دیگه نمیشد!
با اینکه بیشتر کارا رو هم خودشون کردن، ولی همینکه صبح مجبور بودم به جای هفت، شیش بیدار بشم و هر روز بیرون بریم خیلی برام خسته کننده بود.
۲. همیشه با مامانم سر "نوع چیدمان کمد" اختلاف سلیقه داشتیم. مامان همه چیزو میچپوند تو کمد و تا خرخره کمدو پر میکرد و هر بار یه چیزی میخواست باید کل طبقه رو خالی میکرد تا وسیله مورد نیازشو برداره و دوباره همه چیزو بچینه سر جاش. من ولی باید وسایلمو جوری جا میدادم که هر چیزی به سرعت قابل دسترسی باشه، حتی اگه بخش زیادی از کمد خالی بمونه، حتی اگه شدیدا دچار معضل "بی جایی" میشدم.
حالا این سری که اومده بودن چیدمان کابینتم به چشم مامان اومده بود. چون تعدادشون یه کم زیاد بود و ظرف و ظروفا رو مجبور بودم دم دستتر بذارم و زودم خسته میشدم و نمیشد تند تند ظرفا رو بذارم سر جاش یه کم اوضاع قاطی پاتی شد. و حالا مکالمه من و مامان:
روز اول:
- اگه وسایلاتو درست جا بدی همهچی تو کابینتا جا میشه!
+ همهچی رو جا داده بودم. الان یه ذره به هم ریخته شد.
چند ساعت بعد:
- میخوای خودم برات کابینتا رو بچینم؟
+ نه ممنون. خودم مرتبش میکنم بعدا.
- میخوام همهچی رو برات جا بدم!
+ O_o همه چی رو جا داده بودم. الان یه ذره قاطی پاتی شده فقط.
شاید فرداش:
- ظرفای مربوط به مهمونی رو از ظرفای خودتون جدا کن!
رو به زنعموم: + به خدا خونهم مرتب بود!! وسایلامم جدا بود! :/
زنعموم: کلا آدم وقتی براش مهمون میاد وسایلاش یه کم به هم میریزه!
- منم این همه برام مهمون میاد ولی همهچی سر جاشه!
تو دلم: + مهمونای تو واسه یه وعده میان عزیز من!!
چند ساعت بعدش:
- دیسهاتو بچین اینور بشقاباتو بچین اونور!!!
خیلی ناراحت شده بودم از این همه اصرار به اینکه من هیچی بلد نیستم! خیلی بهم فشار اومد و با ناراحتی گفتم دوس ندارم! گفتم حالا شاید ناراحت بشه ولی لااقل دیگه تموم میشه این حرفاش! ولی...
روز آخر:
- ظرفای خودتو بچین تو این کابینت، مال مهمونا رو بچین تو اون کابینت!
+ :/
۳. به عموم میگم جو گفته صبح زود برید دریا بیشتر حال میده. عموم گفت اونوقت دریا میگه عامو شیرازیا ای موقع؟!!! اییییول! :)))
۴. خوش گذشت.
۵. از استدلالش خوشم اومد. گفتم الان مینویسمش تو وبلاگ! گفت خودم مینویسم!!! :/ در واقع با بلاگر شدن جو نصف سوژههای من پرید! :)))
بذا ببینم میشه بدون کپی پیست لینک گذاشت؟!
۶. اون دلخوشیه بود، که گفتم آنتن مرکزی خیلی اوکیه. اون کنسله!!! بابااینا هر چی زور زدن اخبار ببینن نشد! گفتن پس خودتون چیکار میکنید؟! گفتم مگه ما تلویزیون نگا میکنیم اصن؟! :))
- سه شنبه ۲۷ شهریور ۹۷ , ۰۹:۰۳