در دیار نیلگون خواب

نام تو مرا همیشه مست میکند

۴۳۹.

۱. شاید براتون جالب باشه که بگم ما بالاخره تونستیم یکیو پیدا کنیم که کارگاه هوایی رو برامون بگیره. همه‌چی هم خوب پیش رفت، قرار بود ودیعه رو بریزیم و کارگاه رو تحویل بگیریم که یهو گفتن پایگاه ما نجاری داره و دیگه دو تا نجاری نمیخوایم. و ما گفتیم ما با اون نجاری فرق داریم و قراره فلان مدل محصولات رو تولید کنیم. اونام گفتن اگه کسی از بیرون بخواد محصولات شما رو بخره برای خارج کردنش نیاز به برگه خروج داره و ما هم بهتون برگه خروج نمیدیم و شد آنچه شد! :/

و خب باز رفتیم سراغ گزینه بعدی و چند روز انتظار...


۲. اینجا قبلا ماما و پزشک زنان نداشت، و خب خانما، علی‌الخصوص خانمای باردار، واقعا با عذاب بزرگی مواجه بودن. کم‌کم هم پزشک گرفتن هم ماما. زن دوستِ جو یکی از همین ماماهای استخدام شده‌س. روز اول استخدام خوشحال و خندان اومدن و گفتن خب اول ما این خانمو مامور میکنیم واسه فلان شهر شمالی که شوهرشم فعلا اونجاس، بعدم انتقالی‌شو میگیریم و میبریمش! :/

یکی دو ماهه دنبال این فکر بکرشونن و موفق نشدن. خانمه اون روز میگفت اینا فک میکنن ما میخوایم بپیچونیمشون!!! خب خواهرم داری میپیچونی دیگه! چرا ما فک میکنیم حتما باید از دیوار کسی بریم بالا تا نونمون حلال نباشه؟!!


۳. یکی از دوستامون یه دختر هف هش ماهه خیلی شیرین داره. قرار بود امشب اونا رو دعوت کنیم، که مجبور شدیم دوست گزینه ۲ رو دعوت کنیم. میگم وای اصلا حوصله مهمون ندارم! میگه تو که خودت میخواستی مهمون دعوت کنی! گفتم حالا نمیشه با هم بیان؟! (دلم برا بچه‌هه تنگ شده!!) میگه تو همه حواستو میدی به بچه، بقیه رو بی‌خیال میشی!! :/ 


۴. کتاب "چه کسی پنیر مرا جا به جا کرد " رو دادم یکی از دوستامون بخونه. چند وقت پیش پیام داد که وای چه خوب بود. از اون موقع چند بار همدیگه رو دیدیم ولی کتابه رو پس نداده!!! اون کتابه رو خیلی دوست داشتم! :(

آبان ...
۲۹ خرداد ۹۸ , ۱۷:۴۲
گندم مهمان دوست ندارد :(
البته من خودمم مهمون دوست نیستم ...
اگه قراره برگه خروج ندهن همون بهتر که نشد ..بی مزه ها...
بی پزشک بودن ..این یکی واقعا ترسناکه

پاسخ :

اینا رو نه اینکه دوست نداشته باشم، چون دلم میخواست اون یکی دوستمون بیاد حوصله اینا رو ندارم! :))
در کل بستگی به حسم به طرف مقابل داره که دوست داشته باشم بیاد مهمونی یا نه...

اصلا نمیدونم چرا همچین گیر الکی‌ای دادن! :/

خیلی سخته... واقعا بده
פـریـر بانو
۲۹ خرداد ۹۸ , ۱۷:۵۷
تو روی کسی که ازت کتاب می‌گیره و بهت پس نمی‌ده نگاه کن و بگو لطف کن کتابم رو بیار. لازمش دارم! با این جماعت نباید تعارف داشت. :|

پاسخ :

آخه خیلی دوست خوبیه. خیلی با محبته ... ولی کتابمم دوست دارم! :))
آقاگل ‌‌
۲۹ خرداد ۹۸ , ۱۸:۰۸
یه روایت هست میگه احمق اونه که به کسی کتاب قرض بده. احمق‌تر اونه که کتاب رو پس بیاره.
آره خلاصه : |

پاسخ :

:/
یادم باشه هیچ بهت کتاب قرض ندم پس! :))
محسن رحمانی
۲۹ خرداد ۹۸ , ۱۸:۴۴
خوب پسش بگیرید بهش بگید کتابمو بده.

پاسخ :

گاهی نمیشه.... آدم میترسه طرف مقابل فکر خاصی بکنه درموردش...
محسن رحمانی
۲۹ خرداد ۹۸ , ۲۱:۰۱
اول اینکه کتاب خودتونه دوما یه طوری بگید فکر بد نکنه مثلا بگید کتابو خوندید؟ چطور بود؟ بعد بگید یکی دیگه از دوستانتون
مایل کتابو بخونه ومیخواید بدین به او ولطف کنه کتابو پس بده به همین راحتی .

پاسخ :

آره باید یه چیزی تو همین مایه‌ها بهش بگم...
פـریـر بانو
۲۹ خرداد ۹۸ , ۲۱:۱۸
خب پس لحنت رو ملایم کن و با عزیزم دوست خوبم کتاب رو بگیر! :دی

پاسخ :

عزیزم دوست خوبم لعنتی! کتابمو وردار بیار دیگه! :))))
بهارنارنج :)
۲۹ خرداد ۹۸ , ۲۱:۴۶
من رو کتابام غیرت دارم:|

پاسخ :

وای منم همینطور...
صخره نورد
۲۹ خرداد ۹۸ , ۲۲:۱۸
عجب قوانین عجیبی داره اونجا! ان شالله جایی جور بشه که حداقل محصولات رو بشه خارج کرد!
کتاب مثل حق , دادنی نیست, گرفتنی است :))

پاسخ :

ان‌شاءالله
:))))) یکی این ضرب‌المثل تو، یکی اون جمله آقاگل! اصن منو متحول کردین! ':)))))
مـارﮮ :)
۳۰ خرداد ۹۸ , ۱۳:۲۶
مورد یک خداییش منم دیگه دچار یاس فلسفی و بحران هویت با هم کرد
مورد جهار هم خیلی تجربه کردم در دوران جاهلیت و الان چندین ساله حتی نمیذارم کسی به کتابام دست بزنه چه برسه به قرض دادن :|

پاسخ :

یاس فلسفی! ^__^ ولی من هنوز امیدوارم!!!! :)))
اوممممم یعنی ممکنه دیگه بهم پسش نده؟!! :(
مـارﮮ :)
۳۰ خرداد ۹۸ , ۱۶:۵۹
اگه مثل اطرافیان من باشه اصلا امکان نداره پس بده :)))

پاسخ :

ای بابا! :( من اون کتابو دوست داشتم :'((
بانوچـ ـه
۳۱ خرداد ۹۸ , ۱۹:۱۲
کتابای من یک سااااااااله دست چند تا از همکارامه و هنووووووووووز پس ندادن :(

پاسخ :

ای بابا :(( چرا واقعا یه عده اینطورین؟!!
واران ..
۰۱ تیر ۹۸ , ۱۲:۵۲
سلام
۴ : یادش رفته ، یادش بیانداز.
بگو راستی کتاب چه کسی پنیر مرا جا به جا کرد قشنگ بودی خوندی ؟!
بعد میگه عه راستی آره خوندم هی یادم میره بیارمش برات :|
مطمئن باش یادش رفته :))
چون دوستای خودمم این شکلی بودند بعد از یکسال و خورده ای کتاب مو بهم برگردوندن :))
وقتی باهاشون این مدلی حرف میزدم.
یا به دوستت بگو مثلا راستی کتاب من پیش توعه ؟! نمیدونم به تو داده بودمش یا به مثلا زری :)) ( یکی از دوستای مشترک تون رو نام ببر )
اگر گفت به من دادی !
بگو اگر خوندیش میشه برام فردا بیاریش !؟ چند وقته هوس کردم دوباره بخونمش :))



پاسخ :

آها اینم پیشنهاد خوبیه ^__^
ممنون
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
من مست می عشقم
هشیــــار نخواهم شد
وز خواب خوش مستی
بیـــــــدار نخواهم شد
****************

من در اینستاگرام:
https://www.instagram.com/woodstory.ir/
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan