تقریبا سه روز تو یزد موندیم. روز اول به دیدار با خانواده برادر همسر گذشت. روز دوم یه دوری توی یزد زدیم و قرار بود روز سوم بعد از ناهار به سمت استهبان حرکت کنیم.
از اونجایی که استهبان اتوبوس مستقیم نداشت باید بلیط نیریز میگرفتیم. صبح همسر بیحال بود. اینترنتو هم که چک کردیم دیدیم برای نیریز بلیط ساعت ۷ میاره، که یعنی حدود یک و نیم دو نصف شب میرسیدیم. اولش فک کردیم دیر اقدام کردیم و اتوبوس ساعت ۲ پر شده، بعد دیدیم خوششانسی ما بیشتر از این حرفا بوده و کلا اتوبوس ساعت ۲ وجود نداشته!
راه دوم گرفتن بلیط شیراز بود، اما از اونجایی که ماشین نداشتیم و مامان و بابای همسر هم رفته بودن استهبان، ترجیح دادیم با اتوبوس ساعت ۷ بریم.
حال همسر هی بدتر و بدتر میشد. دکتر مسمویت غذایی تشخیص داده بود. نمیدونستم میشه با این حالش سوار اتوبوس شد یا نه!اما ناچار بودیم بریم...
به محض اینکه سوار اتوبوس شدیم، راننده با لحن بدی گفت کولر اتوبوس خرابه و هر کی ناراحته پیاده شه!! هوا گرم بود، اما چارهای نبود. حال همسر باز بدتر شد و سردرد و تب و لرز به حالت تهوعش اضافه شد! با اینکه گرمای اتوبوس کلافهم کرده بود اما وقتی میدیدم همسر دور خودش پتو پیچیده میگفتم شاید بد هم نشد که کولر خرابه!
یه کم جلوتر اتوبوس نگهداشت. یه بطری آب گرفتیم و دوباره راه افتادیم. کمکم شب میشد و چون پنجره سقفی اتوبوسو باز کرده بودن حتی منم سردم شده بود :( هوا کاملا تاریک شده بود و ما وسط بیابون بودیم که اتوبوس خراب شد!!! :/ بطری آبو هم که همسر میگفت حواسش نبوده و دهن زده و بهتره من نخورم چون ممکنه منم مریض بشم! بنابراین تشنگی هم به مشکلات ما اضافه شد! بالاخره اتوبوس تلوتلو کنان راه افتاد. یه احساسی ته دلم میگفت آخر این قصه یه تصادف حسابی میکنیم و این سلسله بدبیاری تموم میشه!!!
با اینکه بارها به برادر همسر گفته بودیم به زحمت نیوفته و ما خودمون از نیریز تاکسی میگیریم برا استهبان، اما داداشش حوالی ساعت یک نصف شب از استهبان راه افتاد که بیاد نیریز دنبال ما. و خب شانس ما به گوشه لباسش گیر کرد و نصفه شبی وسط بیابون تسمه تایم پاره کرد و ماشینشو با مکافات بوکسل کرد برد خونهشون! :/
نیریز که رسیدیم حال همسر بهتر بود. تاکسی گرفتیم و رفتیم استهبان...
این "زیارت قبول"ها و "خوش گذشت؟"ها و "این سری که میخواستین برین مسافرت چرا بدون ماشین اومدین پس"ها خیلی خیلی رو اعصاب بودن! ماجرا رو برای یکی از دوستام که تعریف کردم گفت خب واقعا همه شواهد علیه شما بوده! :))) چون به هیچ کدوم از افراد خونواده نگفته بودیم چه مشکلی پیش اومده...
- شنبه ۶ مهر ۹۸ , ۱۱:۵۴