آقای برادر اومده اینجا که مثلا هم کمک کنه به اتمام سفارشاتمون و هم کار یاد بگیره که بعدا بتونه کسب و کار خودشو راه بندازه...
اگه میدونستم هدفش از اینکه میگه کار راه بندازم بحث پول بیشتره میگفتم اوکی حق داری... اما در واقع میدونم تصوری که از کار برای خودش داره با واقعیت زمین تا آسمون فرقشه... دنبال اینه وقت آزادش بیشتر باشه. اما حقیقت اینه که وقتی کار راه میندازی دیگه جمعه با شنبه؛ شب با روز؛ مریضی با سلامت فرق نداره.
اگه جاده کارآفرینی هزار کیلومتره؛ ما تازه یه قدمشو برداشتیم! ولی تا همینجا قصه از این قراره که کتابای زیادی خوندیم. تلاشای زیادی برای یادگیری خیلی چیزا کردیم. روزی بیشتر از ده دوازده ساعت کار میکنیم. هزار تا بلای عجیب و غریب سرمون اومده که حالا به هر نحوی سعی کردیم یا حلش کنیم یا تحمل کنیم. راههای طولانیای رو برای یادگیری طی میکنیم. به هر مغازه صنایع دستی فروشی که رسیدیم رفتیم پرسیدیم از ما هم جنس میخرین؟ و جواب بیش از نود و پنج درصدشون مثل هم بودـ.. یه کلمه : "نه"
تفکر آقای برادر از بوشهر اومدن این بوده که میریم گردش و تفریح و لب دریا و رستوران و کافیشاپ... اون وسطام یه دو ساعتی میریم کارگاه و احتمالا تو پس زمینه ذهنش این هم بوده که کلی هم پول در میاره! اما واقعیت اینه که من حتی وقت نداشتم سیبیلامو بردارم!! بعد برداشتی که همه از این وقت نداشتن میکنن هم اینه که حتما کلی درآمد دارن پس! بدو بدو میان میگن ما هم یاد بگیریم ما هم کار کنیم!
جریان اینه که خب ما هنوز تا درآمد یه کوچولو فاصله داریم... اما قضیه اینه که شما باید کاری بکنید که بهش عشق بورزید. تا بتونید تمام بالا پایینا و زور زدنا رو تحمل کنید. تا بتونید حتی اگه تا چندین ماه هیچ فروشی نداشتین بازم تولید کنین. (مثلا ما هنوز دو تا کمد ته دنیا داریم که سه چهار ماه پیش تولید شدن و هیچ کس نخرید. اما خب کوتاه نیومدیم)
آقای برادر اومده کار یاد بگیره... ولی ما اونقدر سرمون شلوغه که فقط تونستیم یه سمباده بدیم دستش بگیم بشین برامون سمباده بکش!!
واقعیت اینه که وقتی یکی خودش داره کار میکنه معنیش این نیست که هر روزش جمعهس. معنیش این نیست که هر لحظه و هر مقدار زمانی که لازم باشه میتونه از کارش بزنه و هر جایی بره و هر کاری بکنه...
کلا پخش و پلا یه چیزایی گفتم!! :))
- سه شنبه ۱۹ آذر ۹۸ , ۱۰:۲۰