در دیار نیلگون خواب

نام تو مرا همیشه مست میکند

513. کاش میتونستم این پست رو توی اینستا و واتس آپم استوری کنم!!

بهترین مثالی که برای این موضوع میتونم بزنم اینه که اون خیاطی که کت و شلوار مردونه میدوزه نمیتونه لباس عروس هم بدوزه...
کار چوب گسترده ست... خیلی گسترده. اما برای هر بخشش دستکاه های متفاوت، مهارتهای متفاوت و حتی چوبهای متفاوت لازمه.
اما درک این مساله برای بقیه سخته انگار...

اون اوایل که هنوز درست و حسابی شروع نکرده بودیم و آموزش خاصی هم ندیده بودیم، یکی از دوستام هر بار یه چیز چوبی برام میفرستاد و با گفتن جمله "ببین این خیلی آسونه" ازم میخواست براش بسازمش. اون جمله ش واقعا منو حرص میداد :)))
وقتی از بوشهر برگشتیم، تصمیم گرفتیم همکار بگیریم. شوهر همون دوستم اومد که باهامون کار کنه. اون مدتی که اون آقا پیشمون کار میکرد، هر عکسی که زنش برام میفرستاد میگفتم بگو شوهرت برات بسازه! و شوهرش هیچ کدومو براش نساخت! چون اصلا آسون نبودن!

یه مساله دیگه ای که اکثرا بهش فکر نمیکنن اینه که آدمی که داره یه کاری رو انجام میده، همه فکر و ذکرش همون کاره. کل اکسپلور اینستاگرامش و تمام عکسایی که پینترست بهش نشون میده و حتی تمام سرچ های گوگلش همش درمورد همون کاره. پس اون عکسایی که هر روز براشون میفرستیم رو اونا چند ماه قبل دیدن! بهش فکر کردن. درموردش تصمیم گرفتن.
پس اگه چیزی براشون میفرستین نیازی به توضیحات مختلف و اصرااار به اینکه این خیلی عالیه و حتما انجامش بده نیست... حتی اگه اون چیز رو برای بار اول باشه میبینن، بازم نیازی به توضیحات نیست واقعا!

مساله مهم بعدی پوله! طرف اومده ظرف برداشته، انتظار داره فقط پول چوبشو بده!!!! اجاره کارگاه به کنار، هزینه مواد اولیه ودستگاهها به کنار! بی انصاف، این همه زحمت ما یعنی باد هواست؟!!!!!

گفتم وقتی از بوشهر برگشتیم تصمیم گرفتیم کارگر بگیریم. چون دوستامون اعلام آمادگی کردن تصمیم گرفتیم نگاهمونو تغییر بدیم و به جاش فکر کنیم که داریم همکار میگیریم. شروع کردیم صفر تا صد کارو یادشون دادیم. تمام چیزایی که براشون خییییلی زحمت کشیده بودیم رو خیلی ساده در اختیارشون گذاشتیم. به طرز عجیبی هر دوشون کند یاد میگرفتن و کند کار میکردن. کل تولیدی دو ماه اول کارمون از تولید یه ماه تنها کار کردن حمیدرضا کمتر بود!! اما گفتیم عیب نداره. صبوری کنیم. بالاخره دستشون راه میوفته و یه جا مفید واقع میشن برامون...
بعد دو ماه لازم شد بریم شیراز یه دستگاه بیاریم. کارمون سه هفته طول کشید. یکی از بچه ها که ماموریت بود. اون یکی هم تو اون بیست روز پا تو کارگاه نذاشته بود! یعنی حتی نگفته بود اینا چند ماهه به خاطر آموزش مجانی به من تولیدشون از نصف هم کمتر شده، حداقل الان برم اندازه اجاره کار کنم که ضرر نکنن!
کلا این جریان شاگرد گرفتنه برای ما هم ضرر مالی داشت و هم ضرر روحی... ضرر روحی رو نمیخوام تعریف کنم، طولانیه و اعصاب خورد کن. ولی به قول حمیدرضا هر درسی تو زندگی یه بهایی داره. این درس خیلی مهمی بود که همچین بهایی داشت...
.
در ادامه قضیه قبلی... طرف اونقد کند بود و پر حرف که حضورش توی کارگاه به شدت تولید رو میاورد پایین. بعد هر روز سر دستمزد چونه میزد و میگفت برام نمیصرفه میخوام دیگه نیام!!! و من چقد اون روزا حرص خوردم از مدارای حمیدرضا! من که چند باری فقط کارگاهو ول کردم و رفتم! اگه میموندم حتما باهاش دعوام میشد...
تهشم برگشته بود به حمیدرضا گفته بود اگه خواستی بهم بگی نیا، یه جوری بگو ناراحت نشم!!! و اصلا مهم نبود حرفا و کارای خودش چقدر ما رو ناراحت میکرده! من هنوز با شنیدن اسم خودش یا زن و بچش تپش قلب میگیرم و حالم بد میشه!
.
دلم برای قالب قبلیم تنگ شده!
نیــ روانا
۱۴ دی ۹۹ , ۱۰:۵۰
منم ی بار همچین کاری کردم و واقعا بابتش متاسفم
با مغز نخودیم فکر میکردم مثلا دارم کار خوبی میکنم که بهت ایده میدم
چقدرمممم توضیحش داده بودم
و باز با خودم میگفتم گندم ارزششو داره وقت بزاری توضیح بدی
ببخشید 🌹😐

پاسخ :

وای نه نیروانا جانم 🥰
تو یه عالمه لطف کرده بودی به من ♥
یه عالمه زحمت کشیده بودی تایپ کرده بودی.
من ازت ممنونم 💋♥
اونایی که من میگم،وقتی بهشون میگی نمیشه، هزاااار تا دلیل میارن که چرا نشه، حالا تلاشتو بکن، حالا برو یاد بگیر، کاری نداره که،این که من گفتم از کار خودتون بهتره که و هزااااار تا حرف دیگه که تا چند مدت وقت و اعصابتو نابود میکنه.بعد که طرف میرسه به این جمله که «اوکی اینو تو نمیتونی بسازی» جمله بعدیش اینه که «پس بیا از این یکی طرح بساز» و این چرخه اگر-آنگاه تا ابد ادامه داره 🤦‍♀️
مثل همون دوستم که تا شوهرش نیومد پیشمون دست بردار نبود...
وگرنه که پیشنهاد تو خیلی هم خوب بود جانم ♥
هیـ ‌‌‌ـچ
۱۴ دی ۹۹ , ۱۰:۵۲
اون زمانا (اوایل دهه هشتاد) سیستم بیمه مثل الان اینترنتی و متصل و شفاف نبود، به کرات پیش می‌اومد که حق بیمه پرداخت بشه و تو فایلای بیمه ثبت نشده باشه یا اصلا دیر ثبت بشه. خلاصه ما دو تا همکار داشتیم که ۲-۳ مورد دست‌کجی ازشون دیدیم ولی نه خسارتی خواستیم نه چیزی، محترمانه عذرشونو خواستیم و رفتن. منتها اونا برگشتن چی کار کردن؟ از اون ضعف سیستم بیمه استفاده کردن و علیه ما شکایت کردن که آی فغان اینا حق بیمه رو از حقوقمون کسر کردن ولی بیمه‌مون نکردن و از این حرفا! سرتو درد نیارم ما رو دادگاهی کرد و کلی این طرف و اون طرف کشید ولی دست بر قضا ماجرای اینا شامل اون تاخیرا شده بود و دقیقاً روزی که جلسه اول دادگاه تشکیل شد، اطلاعات اینا روی سیستم نشست و ما با گواهی خود بیمه بی‌گناهیمونو ثابت کردیم و علی‌رغم این‌که می‌تونستیم شکایت کنیم و اعاده حیثیت کنیم، ولشون کردیم به امان خدا و رفتیم دنبال زندگیمون!
همهٔ اینا رو گفتم که بگم کار کردن توی این مملکت که اندازهٔ کافی سخت هست، این مسائل که دیگه قشنگ مصیبتش می‌کنه! بعد میگن چرا تولید داخل خوابیده؟ به خاطر همین نابسامانی‌هاشونه دیگه...

پاسخ :

همین خصلت «ول کردن به امان خدا و رفتن دنبال زندگی« رو که تو داری، حمیدرضا هم داره، من ندارم! من حرص میخورم! از درون میترکم:))))
ولی بی شوخی... دیگه خودمون داریم تنها کار میکنیم. هر وقت حرف از همکار میشه من نگراپ میشم باز:/
هیـ ‌‌‌ـچ
۱۴ دی ۹۹ , ۱۲:۰۳
چون ته تهش اون قراره چندرغاز جریمه بده یا فوق فوقش یه تایم کوتاهی بره حبس، که خب در هر دو حالت توفیر چندانی به حال ما نمی‌کنه! پس بهتره از خدا بخواهیم همه رو هدایت کنه :))

پاسخ :

حالا این طرف ما که جریمه و حبس بهش نمیخورد... ولی من خیلی دلم میخواد بزنمش:))))
حداقل یه بار نشستیمش که بفهمه چه حسی بهش داریم، همچنان پر روعه!
نرگس بیانستان
۱۴ دی ۹۹ , ۱۳:۵۴
عه اقا منم برات فرستاده بودم و فکر مبکردم کمک میکنه بهت 🙄 ببخشید نمیدونستم رو مخه
بعد مثلا دیوارکوب ها هم من هنوز عذاب وجدانشو دارم گندم😐

امیدوارم دیگه چنین مساله هایی پیش نباد براتون
موفق باشین جانم

پاسخ :

من اصلا پشیمون شدم از نوشتن اون بند!:))) شماها رو یادم نبود 😅
برای نیروانا نوشتم منظورم چه کسانی بود... شامل شما نمیشه گلم:*
یه لحظه گفتم خدایا کدوم دیوار کوبا رو میگه:)) 
اونا تو اون زمان بهم امید دادن نرگس:)
هوپ ...
۱۵ دی ۹۹ , ۰۹:۲۷
اومدم بگم ایشالا که عذر اون دو نفرو خواستین دیگه که تو کامنتا دیدم خواستی. خوبی؟

پاسخ :

هووووپ ^___^
سلاااام. ممنونم عزیزم. تو خوبی؟
بهارنارنج :)
۱۵ دی ۹۹ , ۱۰:۰۸
سلام بانو خوبی خوبی خیلی طبیعی واسه من هم پیش میاد که طرف واسم شنیون میفرسته یه چیزایی که من خودم بارها دیده‌ام و اینقدر دیدم که از دیدنش خستم ولی خوب ما همیشه به این حساب می زارم که اینها از لطف طرفه که میفرسته میخواد به من محبت شو نشون بده که من به فکرتم و دنبال اینم که تو موفق تر بشی وگرنه حق با توئه آدم چیز را انقدر میبینه که دیگه نیاز نیست کسی براش چیزی دیگه بفرسته

پاسخ :

سلام جان دلم
با فرستادنشون مشکل ندارم،با اون اصرارشون مشکل دارم. که هیچ جوره نمیشه متقاعدشون کرد که پیشنهادشون قابل ساخت نیست.:) 
و کلا بحث کردن باهاشون کلافم میکنه:)
هوپ ...
۱۵ دی ۹۹ , ۲۰:۱۳
ممنونم مرسی که دوباره اومدی ^_^

پاسخ :

اونقد دلم براتون تنگ شده که نگو...
دلم میخواد دوباره مث قدیما اینجا رو زنده کنم :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
من مست می عشقم
هشیــــار نخواهم شد
وز خواب خوش مستی
بیـــــــدار نخواهم شد
****************

من در اینستاگرام:
https://www.instagram.com/woodstory.ir/
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan