در دیار نیلگون خواب

نام تو مرا همیشه مست میکند

518. خیلی وقتا خیلی چیزا رو دوست داشتم اینجا تعریف کنما... ولی گفتم هی همش از پیجم و دردسراش بگم خب خسته میشین!

یکی از فامیلامون پنج سال پیش برای پسرش زن گرفت.
خونه‌ش دو طبقه بود، یه طبقه رو داد پسره،
خرج عقد و عروسی و خرید و اون تیکه‌های جهیزیه‌ای که ما رسم داریم پسر بده، همه رو بابای پسره خرید.
بعد عروسیشونم پسره رو برد تو مغازه خودش کار کنه و چند برابر حقوق یه شاگرد مغازه بهش دستمزد میداد.
مامان پسره هم وقتی اینا رو تعریف میکرد کلی خوشحال بود که عروسش گفته نذاشتین هیچی تو دلم بمونه و همه کار برام کردین...
حالا مامان میگه دختره چند ماهه رفته خونه باباش و طلاق میخواد، گفته من با این پسره آینده‌ای ندارم.
بیشتر برام عجیبه که چرا الان به این نتیجه رسیده؟ بعد پنج شیش سال! مگه از روز اول ندید پسر مذکور بی جوهره؟ اون زمان فقط قیمت لباس عروس و آرایشگاهش براش مهم بود، مهم نبود پولش از جیب کی در میاد... حالا یادش افتاده اگه پدرشوهرش نباشه شوهرش دست راست و چپش رو هم نمیشناسه!
.
راستش دلم خیلی براشون میسوزه، برای همه‌شون. دختر خوبی بود. همه دوسش داشتن. خانواده پسره هم خانواده خوبی هستن. پسره هم درسته بی عرضه ست، اما بچه بدی نیست...
چقدر از یه جایی به بعد بچه‌ها بد بار اومدن... کاش با عرضه‌تر بودیم.

بهارنارنج :)
۱۴ بهمن ۹۹ , ۲۰:۵۸
اه ماهم تو فامیلامون داریم ازینا که میگن خوبه و سالمه ولی بی عرضه است
خب خوبی که عرضه نداره خوب بودنش چه فایده

پاسخ :

میدونی، به نظر من اولویت هایی مثل شغل و توان تشکیل زندگی مستقل و حتی قیافه و تحصیلات، همه‌شون قبل از اخلاق و خانواده باید تایید بشن. یعنی اول باس ببینی پسره میتونه مرد زندگیت باشه یا نه، بعد بری اخلاقشو بررسی کنی.
چون رد کردن پسری که با جنمه ولی بد اخلاقه راحته، ولی برای رد کردن پسر خوب و خانواده‌داری که بلد نیست رو پای خودش وایسه باید با خودت و خیلیای دیگه کلنجار بری...
نیــ روانا
۱۴ بهمن ۹۹ , ۲۱:۱۳
دقیقا چرا از اول اینا رو نمیدیده ؟؟!!

حمایت. بیش از حد خانواده باعث میشه بچه ها تا آخر عمر پدر و مادر وابسته و آویزون باشند
نه به زمان ما که پدر بنده مدرسه منو هم بلد نبودن نه به الان که طرف میگه امروز دندون نمیکشم چون فردا بچم امتحان دیکته داره باید کمکش کنم
یعنی بچه خودش به تنهایی از پس مشق و‌ دیکته شم برنمیاد
چه انتظاری میشه ازش داشت وقتی بزرگتر شد

پاسخ :

و متاسفانه این روش تربیتی مد شده... دیروز به حمیدرضا میگفتم مطمئن نیستم که منم بچه‌مو همینجـوری بزرگ نکنم!:/
.
یکی از همکارای حمیدرضا گفته فلان روز من نمیام سر کار. پسرم امتحان داره. گفتن خب امتحان اون به تو چه ربطی داره؟! گفته خب من باید جواب سوالا رو سرچ کنم براش://// پسره پیش دانشگاهیه://///

هوپ ...
۱۵ بهمن ۹۹ , ۰۰:۲۱
اولا بیا از پیجت و دردسراش بگو خسته نمیشیم، اوایل طرحم که هی میومدم خاطرات مریضامو می نوشتم همه میگفتین ادامه بده و من استرس خسته کنندخ بودن داشتم.
دوما اینکه دختره باید به خودش نگاه کنه که چرا برق پول کورش کرده و جذب چنین پسری شده؟

پاسخ :

عزیزم:*  چشم ❤
.
نه فک نکنم مساله پول بوده... آخه بابای دختره خیلی پولدارتره.


شارمین امیریان
۱۵ بهمن ۹۹ , ۰۹:۳۲
سلام عزیزم.
میدونی من همیشه فکر میکنم یه دلیل خیلی مهم اینجور انتخابها و پشیمونیهای بعدش اینه که تو جامعه ما از ازدواج یه چیز ظاهری و خیلی آرمانی و شیک تو ذهن دخترا ساختن. یعنی اکثر دخترا تو هر سنی ذوق دارن که لباس عروس خوشگل بپوشن، آرایشگاه گرون برن و... و یکی باشه که هی نازشون رو بکشه و قربون صدقه شون بره و طبق خواسته های اونا پیش بره... و فکر میکنن ازدواج یعنی شروع دوران پادشاهی و پایان تمام غصه های زندگی!
به خاطر همین خیلیها هیچ معیار مشخص و منطقی و هیچ آمادگی برای سختیهای زندگی ندارن و تازه یه کم که از ازدواج گذشت و با واقعیت زندگی آشنا شدن یادشون میاد که فلان معیار هم مهم بوده و کیفیت عقد و عروسی گذراست و سرنوشت ساز نیست...

یکی از آرزوهای مهم زندگیم اینه که دید جامعه به ازدواج، متعادل و منطقی بشه نه این قدر هیجانی و همراه با بزرگنمایی

پاسخ :

سلام شارمین جانم
چقد درست گفتی واقعا!! آفرین!
راست میگی. متاسفانه باور اکثر ماها اینه که بزرگترین موفقیت هر دختری ازدواجه و اگه کسی ازدواج نکنه دیگه بیچاره ست و فلان!! و چقدر زیادن دخترایی که به خاطر این باور تن به ازدواجای اشتباه دادن متاسفانه...
.
تو جریان معیارای ازدواج هم برام جالبه اطرافیان به عوض اینکه راهنما باشن بیشتر گمراهت میکنن!! و نه تنها معیارای مهم رو بهت یاد نمیدن بلکه سعی میکنن معیارای خودتم بی اهمیت جلوه بدن و تو رو هول بدن تو متاهلی!!! از این حرفای (مرد که نباید قشنگ باشه)، (زن بگیره سر به راه میشه)،(زن بگیره کاری میشه)،(خودت میتونی با سیاست خودت عوضش کنی)،( خودش مهمه، خونواده ش که پیشت نیستن) و از این جور جمله ها...
آخرشم میگن ما هم همینجوری زندگی کردیم دیگه! باید بسازی!
.
انگار آرزو و هدف هیچ جایی تو افکار و زندگیامون نداره!
نیــ روانا
۱۵ بهمن ۹۹ , ۱۱:۰۵
آره واقعا مد شده
پسرجان خود منم متاسفانه مسئولیت پذیر نیس خیلی
ولی دیگه حداقل درس و مشقش با خودشه
من غیر دو سه بار تو دوره ابتداییش یادم نمیاد برای درس و مشق و امتحان و ... وقت گذاشته باشم
اونم برای ریاضی بود که ی منبع خیلی سنگین معرفی کرده بود معلمشون
و من چند بار باهاش کار کردم و ی چیزایی ازش یاد گرفتم 😂😂
والا ما به وقتش درسامونو خوندیم امتحانامونم دادیم

پاسخ :

خوبی خانمای شاغل همینه که بچه هاشون مستقل میشن تو درس خوندن.
.
والا زمان ما اگه یه بچه ای درسش بد بود مامانش میومد به معلمش گله میکرد.
حالا بچه درسش بد باشه مامانشو میشورن!!!
کلا معلم مخصوصا تو دبستان نقشش از مبصر زمان ما هم کمرنگ تر شده! :)))
نیــ روانا
۱۵ بهمن ۹۹ , ۱۱:۰۶
ضمنا منم با هوپ موافقم
بیا بنویس از پیجت
خسته نمیشیم
قول میدم 🌸

پاسخ :

آقا کلیییی نوشتم، بعد همسر نیم ساعتی زودتر از کار برگشت، منم سیو نکرده پاشدم ناهار و بند و بساط آماده کردم و دیگه یااااادم رفت که متنی نوشته بودم :))))))
ولی چشم مینویسم باز :)
ممنون که کنارم هستین :**
دچارِ فیش‌نگار
۱۵ بهمن ۹۹ , ۱۳:۵۶
عرضه یه روزه به دست نمیاد... ریشه بی عرضگی توی کاری تربیت نشدن هست.

#یعنی خانمه فکر می کنه با طلاق آینده اش شفاف و درخشان تر میشه؟

پاسخ :

متاسفانه نسل ما اکثرا کاری نشدیم دیگه... یه جورایی هم نمیشه گفت خانواده ها مقصرن. دوست داشتن محبتایی که از پدر و مادراشون ندیدن رو به بچه هاشون نشون بدن. ولی متاسفانه راه رو اشتباه رفتن.
.
احتمالا تفکرش اینه که دفعه بعد با آدم درستی ازدواج میکنه!
لانتوری
۱۵ بهمن ۹۹ , ۱۶:۲۴
سلام
من فکر میکنم چیزی فراتر از بی عرضه بودن پسره مطرح بوده اما دختر آینده نداشتن را نقاب کرده
که اصل موضوع را اطرافیان ندونن
وگرنه بی عرضه بودن را میشه همون سال اول فهمید

پاسخ :

سلام :)
نمیدونم والا.
یه مدت در تلاش بودن دوتایی با هم برن خارج.
شاید چون نشده و دیده تو ایران هم آینده ای نداره ناامید شده...
هر چند من باور نمیکنم کسی که تو ایران نمیتونه کاری کنه، بتونه تو خارج موفق باشه!
نیمچه مهندس ...
۱۵ بهمن ۹۹ , ۱۸:۰۵
اتفاقا دیروز داشتیم جایی در مورد مستقل بودن حرف میزدیم.البته بحث ما متفاوت بود.در مورد زنانی بود که چهل پنجاه سالشونه و تا بیست کیلومتر اون ورتر محل زندگی شون هم نمیتونن تنها برن چون همیشه یا بابا یا شوهر برده و اونا هم بهشون اجازه مستقل شدن ندادن.حالا منظورم اجازه نیس واقعا ولی تشویق هم نکردن و مامانم بهش گفت جلوی روی دخترت میگم که اینم بشنوه،حتی اگه شوهرت دلش نمیخواد بری هم برو.تا حالا به دلش راه اومدی بسه.نترس گم هم نمیشی.موبایل داری هرجا گم شی زنگ میزنی بیان دنبالت.

پاسخ :

متاسفانه تو فرهنگ ما زن زیادی دست و پاش بسته س و خب خیلیا هم بهش دامن میزنن... نمیدونم این که اسلام میگه زن حتما باید با اجازه شوهرش بیرون بره فلسفه ش چیه... ولی بعضی مردا همینو کردن چماق! زنه شده زندانی، مرده شده زندان بان! اسمشم گذاشتن زندگی!!!!!
یکی نیست بهشون بگه لامصبا، در جایی که دختره هر ثانیه شو به دوست پسرش گزارش میکنه بدون هیچ قانون و زور و اجباری، یعنی از اولم شما داشتین اشتباه میزدین!! لازم نبوده الرجال قوامون علی النسا باشن... اگه یه ذره عاشقون علی النسا بودن همه چی خود به خود درست میشد خب!

آبان ...
۱۵ بهمن ۹۹ , ۲۰:۱۳
از پیج بگو ...خیلی خوبه و جذاب .
من فکر کنم همه دوست داشته باشن بگی :)
به هرحال زندگی سخته ..نمیشه هیج جوره قضاوت کرد ...انچه که ما پیبینیم و انچه که اون ادم تجربه کرده یا دیده متفاوته

پاسخ :

واقعا جذابه؟ :)
اصلا فکر نمیکردم ^__^
.
اوهوم راست میگی... ما فقط ظاهرشونو میدیدیم... و خب اینایی هم که گفتم برا این بود که از روز اول برام عجیب بود که دختره چطور با این مسائل مشکلی نداره... وگرنه واقعا نمیدونم تو دل دختره چی میگذره. ولی خب با همین چیزایی هم که میدونم بازم به نظرم حق با دختره ست. فقط برام عجیبه که چقدر دیر به این نتایج رسیده. بعد چهار سال...
هیـ ‌‌‌ـچ
۱۷ بهمن ۹۹ , ۱۳:۱۰
موردی داشتیم ۶ سال دوست بودن، بعدشم ۸ سال زندگی مشترک داشتن، یعنی جمعاً ۱۴ سال اما در نهایت به خاطر تنبلی و بی‌کاری پسره، جدا شدن :|
تمومِ اون ۱۴ سال چیو داشته می‌دیده که متوجهِ بی‌کاریِ طرف نشده؟ :|

پاسخ :

یادمه بعد فارغ‌التحصیلیم، پامو کردم تو یه کفش که میخوام برم سر کار. بابام زیاد راضی نبود ولی من اصرار کردم. بعد که رفتم سر کار، شرایط شغلیم اصلا خوب نبود. موندم فقط به خاطر اینکه نمیخواستم اعتراف کنم اشتباه کردم! اما یه روز کارد به استخونم رسید و اعتراف کردم و کارمو ول کردم!  :)) 
حالا شاید اینام همینجوری بودن... شاید خواستن پای انتخابشون بمونن... نمیدونم...
هیـ ‌‌‌ـچ
۱۷ بهمن ۹۹ , ۱۹:۲۲
آخه دیگه ۱۴ سال؟ :|

پاسخ :

نمیدونم والا... آدم نمیدونه تو دلشون چی میگذره ...
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
من مست می عشقم
هشیــــار نخواهم شد
وز خواب خوش مستی
بیـــــــدار نخواهم شد
****************

من در اینستاگرام:
https://www.instagram.com/woodstory.ir/
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan