بابام آدم خیلی خیلی محافظه کاریه. کلا ریسک تو کارش نیست. فقط وقتی قدم برمیداره که بدونه زمین زیر پاش محکمه.
وقتی کارمونو شروع کردیم چیزی درمورد جزییاتش به هیچکس نگفتیم.
نه از تلاشا، نه هزینه ها و نه هیچی...
وقتی فرستادنمون بوشهر، بابام گفت ابزاراتونو نیارید! نمیصرفه برا هفت هشت ماه!
حالا ابزارامون اون زمان زیادم نبود. اما کلا نظرشون این بود که تا بخواید تو بوشهر جا بیوفتید، این هشت ماه گذشته!
ما ابزارامونو بردیم...
دو ماه طول کشید تا کارگاه بگیریم.
دو ماه هم تو قرنطینه پارسال، تو شیراز گیر افتادیم!
اما با این حال درست ترین کاری بود که کردیم!!!
بابا کلا اهل خرید اینترنتی نبود. و نیست هنوز :)
نمیتونست باور کنه کسی تو اینستا از ما خرید میکنه...
و خب قطعا محصولات ما تو محدوده سلیقه ش نبود... نمیتونست بپذیره که کسی بابت محصولاتمون پول بده! :))
اون اوایل با حیرت میگفت "میخرن واقعا؟!"
خب اون اوایل مجبور بودیم بیشتر به گالری ها بفروشیم. با قیمت خیلی پایین. که البته همون قیمت پایین هم برای بابا عجیب بود...
همه اینا رو گفتم که بگم بابای من تا حالا هیچ پیج فروشگاهی رو فالو نکرده...
این روزا وقتی زنگ میزنه کلی حیرت زده ست از نحوه پیج داری من و فکر میکنه من چقدر آدم خفنی هستم و پیج ما چقدر خفن و بی رقیبه!!!! :))))
اما بازم ما راه خودمونو میریم و میدونیم کجای کاریم.
میخوام بهت بگم آدما از دریچه ذهن خودشون شما رو قضاوت میکنن.
نه با دیواراشون محصور شو، نه با بالهای کاغذیشون پرواز کن.
راه درست خودتو پیدا کن.
.
یه چیزی ته وجودم احساس ناامنی میکنه
نگرانم و افسرده... اما نمیدونم چرا....
.
- يكشنبه ۲ خرداد ۰۰ , ۰۹:۰۲