1. طبق معمول این یکی دو سال، من باز دارم دوره آموزشی میبینم :)))) (هی ما این پول بسته زبونو میریزیم تو جیب این اساتید کسب و کار! که خب از حق نگذریم... نوش جونشون!)
دوره قبلی ای که خریده بودم یه کوچ داشتم که هر هفته بهم زنگ میزد و پیشرفت کارمو بررسی میکرد. این دوره هه همچین آپشنی نداره. پرسیدم مرکز شما خدمات کوچینگ ارائه میده؟ گفت بله، اگه با رییس بخوای ساعتی ده میلیونه. و همینطور قیمتای مختلف داریم تا آخرین نفرات که ساعتی پونصد تومن میگیرن... !
الان که فکرشو میکنم میبینم دارم به شغل کوچینگ علاقمند میشم! :))) یعنی برگردم دبستان بهم بگن میخوای چیکاره بشی میگم کوچ! :))))
البته جدا از بحث شوخی و درآمدش و اینا... واقعا از کمک کردن به بیزینس آدما و تحلیل شرایط و اهداف کسب و کارشون خوشم میاد. و خب چرا از انجام کاری که دوسش دارم پول در نیارم؟ :))
مساله ای که این وسط مطرحه اینه که مدرس جدیدم (مسیح جوادی) تاکید زیادی داره به تمرکز روی یک کار. که البته یاد گرفتن کوچینگ تناقض زیادی به مسائلی که باید برای کسب و کار خودمون یاد بگیرم نداره... بنابراین دارم بهش فکر میکنم :)
2. چند وقتیه حضور مگس (یا به قول شیرازیا، پشه) تو خونه مون پررنگ شده!!! (اینا مگه میوه تابستون نبودن؟!!! تو این سوز سرما چه غلطی میکنن؟!! :)))
حالا جمله تاریخی حمیدرضا بعد از کشتن یه مگس:
پشه ها هم دنیای عجیبی دارنااا... فک کن همینطوری یه گوشه ای نشستی یهو گومب... و همه چی تموم میشه! :)))))
3. آقا اینجا بارون شد، بعد 24 ساعت برق رفت! :/
یعنی اینجا برق میره از زندگی ساقط میشیما!! اولا که بخاریامون برقیه (چون گازکشی نشده بوشهر... یا در واقع شهرک ما. خود بوشهرو نمیدونم گاز داره یا نه). خلاصه که یخ زدیم. بعد نت گوشی هم پر. بعد اینکه آب تانکر بالایی خالی شد و برای پر کردنش پمپ لازم بود. (چون حتی سیستم لوله کشی آب هم نداریم! همین آب تانکر هم آشامیدنی نیست البته :) ) . دیدم واااقعا هیییچ کاری نمیتونم بکنم که سرم گرم بشه!! فقط تا میتونستم لباس پوشیدم و رفتم زیر سه چارتا پتو و به سقف خیره شدم! :)))
حدودای ده صبح برق رفت.بعد هر چی داشتیم به سمت شب میرفتیم هی هوا سردتر و تاریکتر میشد. دیگه گفتیم پاشیم بریم تو شهر بچرخیم تا برگردیم برق اومده... نیومد ولی. ما موندیم و گوشیای بی شارژ حمیدرضا و گوشی کم شارژ من... هیچی دیگه، نشستم به شمع بازی! :)))) یه شمع کوچولو داشتم که تو یه شیشه شبیه تنگ ماهی بود. نورش کم بود. بعد دیگه من کشف کردم اگه پارافین اون شمعو که آب شده بود بریزی رو مقوا و مقواعه رو فرو کنی تو شیشه شمع و آتیشش بزنی هم نورش بیشتر میشه هم گرما تولید میکنه! فقط یه کم خونه رو بوی کاغذ سوخته برمیداره که خب مهم نیست واقعا! :))
+ اگه علاقمند به طراحی سایت هستید، این سایت آموزشای کامل و رایگانی تو این زمینه داره که میتونید استفاده کنید :) {کلیک}
- شنبه ۱۱ دی ۰۰ , ۱۳:۴۶