در دیار نیلگون خواب

نام تو مرا همیشه مست میکند

هنر نزد ایرانیان است و بس!

اینکه توی ذهنت یه ماجرا بسازی و روی کاغذ بیاری ... اینکه به آدمای خیالی شخصیت بدی و قابل باورشون کنی... این یعنی تو هنرمندی...
اینکه یه متن نوشته شده رو کارگردانی کنی و ازش یه فیلم خوب بسازی... این یعنی تو هنرمندی...
اما از اینا هنرمندتر میدونید کیه؟!!!! کسی که روی یه فیلم ساخته شده یه داستان تازه میذاره!!! و جوری دوبله میکنه فیلمو که کلا همه چی یه جور دیگه میشه!!!! :))
یه زمانی میگفتن ژاپن (یا چین یا کره!! نمیدونم یکی از این چشم بادومیا!!) پول داده و دوباره فیلم اوشینو از ایران خریده!!! به عنوان یه فیلم جدید! خب البته که همه میدونستیم شوخی میکنن... ولی خب تصور من این بود که تهش اینه که چند تا صحنه +18 رو حذف میکنن دیگه!!!
تا اینکه چند مدت پیش تلویزیون ایران یه فیلم هندی پخش کرد به اسم "شاهدا" ... و من چند روز پیش فیلم اصلی رو دانلود کردم، و قدرت خدا! یه فیلم کاملا جدید دیدم!!! :)))
واقعا جا داره همینجا یه خسته نباشید عرض کنم!!! :)))

شاهدا



:((((

1. وقتی حوصله هیشکی رو نداری، حتی خودتو... و دقیقا همون موقع آبجی کوچیکه تصمیم میگیره رو اعصابت پیاده روی کنه ... چیکار میکنی جز از کوره در رفتن و مثل بچه ها قهر کردن؟!!
تو میدونی این قهرا بچه بازیه ... تو میدونی دو ساعت بگذره تموم میشه ... تو میدونی... آبجی کوچیکه که نمیدونه!!! واسه همین با  همچین صحنه ای مواجه میشی!!! (کلیک)
انصافا خیلی دلم سوخت ... مخصوصا وقتی با گریه از مدرسه برگشت فقط به خاطر اینکه باهاش قهر بودم :(


2. وقتی خیلی سرتون شلوغه و وقت هیچ کاری ندارین ... حتی آپ کردن وبلاگ! مطلقا اگه جایی آشنایی چیزی دیدین سلام و علیک نکنین!!!! :/
الان یعنی واقعا من باید روزنامه دیواری بچه خواهر همکار بابامو درست میکردم؟!!!! تو پرانتز بابام بازنشسته شده حتی! :/



:(

میدانید ... وبلاگها مثل نیمکت هستند!!

هر بلاگر نیمکت مخصوص خودش را میسازد... یکی چوبی، یکی آهنی، یکی هم از آن مدل نیمکت مدرسه ای ها!!

بعد آن را برمیدارد و میبرد هر کجا که بیشتر دوستش دارد میگذارد... یکی زیر سایه درخت بید مجنون، یکی گوشه دنج کافه نادری، یکی ردیف آخر کلاس درس و یکی هم زیر پنجره باز اتاقش.

بعد روی آن مینشیند، پایش را روی پایش می اندازد و پیپ به دست میگیرد!

همانجا منتظر میماند... منتظر رهگذرانی که خیلی اتفاقی از آن حوالی میگذرند.

دعوتشان میکند به یک فنجان چای گرم.

آنگاه مینشینند روی همان نیمکت دست ساز و با هم گرم گفت و گو میشوند.

گاه میخندند و گاه میگریند...

وقتی حسابی دلهایشان با هم آشنا شد، دست میدهند و از هم خداحافظی میکنند، با این امید که فردایی هم هست.

روزها میگذرد و کم کم نیمکت ساده روز اول پر از نقش و نگار میشود، پر از یادگاری، پر از بوی نفس دوستان، پر از خاطره های خوب و بد...

اکنون دیگر فقط خود بلاگر نیست که عاشق نیمکتش است ... تمام دوستان و آشنایانش هم، نفس هایشان را در درزهای نیمکت جا گذاشته اند.

نیمکت ها میشوند برگی از دفترهای خاطرات...

اکنون بلاگر قصه ما چطور انتظار دارد که وقتی تبر به دست گرفته تا نیمکتش را بشکند، وقتی کبریت به دست گرفته تا درخت بیدش را به آتش بکشد، دوستان و یارانش سکوت کنند؟؟!!!


مثل وقتی که خانه بچگی هایت توی طرح افتاده باشد... شاید مسیری هموار شود اما... به قیمت تمام خاطره ها؟؟؟؟؟



pk

دیدین گاهی بعضیا به بعضی ویژگیا معروف میشن؟!!

و حتی بعضی کشورا به بعضی مدلای فیلم سازی...؟!

مثلا ژاپنیا معروفن به فیلمای بکش بکش در حالی که تو هوا پرواز میکنن!!

یا مثلا فیلم هندیا معروفن به اینکه دو تا داداش همدیگه رو گم کردن و بعد یه سری اتفاقا میافته و همدیگه رو پیدا میکنن...

اصولا آدمایی که خیلی ادعای "فیلم خفن بینی" دارن دوس ندارن فیلم هندی ببینن!!!

ولی من دو سه روز پیش یه فیلم هندی دیدم که خیلی برام جالب بود...

خیلی دلم میخواست معرفیش کنم.. اما ترسیدم بگین "آخه فیلم هندی هم شد فیلم؟؟" یا اونایی که فیلم هندی دوس دارن بگن: "نگا تو رو خدا چی معرفی کرده!!!" :/

ولی خب من الان دوس دارم معرفیش کنم!!!!!!

یه فیلم با بازی امیرخان...داستان مردی که از فضا میاد، مشکلی براش پیش میاد که همه بهش میگن فقط خدا میتونه بهت کمک کنه... و اون شروع میکنه دنبال خدا گشتن....

اگه خیلی مذهبی هستین دانلود نکنین!!!! یه ذره مثبت هیژده ست!!!!


فیلم PK

زیرنویس



169

آبجی کوچیکه کتاب گربه چکمه‌پوش رو خونده...

اومده میگه اینم از کتاباتون!!*

همش دروغ همش دروغ!!!! :/


*کتابه قدیمی بود! از کتابخونه مدرسه گرفته بود ... تا دیدمش گفتم آخی من این کتابه رو بچه بودم خوندم!



کامنتها بسته خواهند شد

کامنتا رو میبندم ... هر جا لازم شد به مدت محدود باز میکنم.

زیادی دارم به این دنیای مجازی وابسته میشم


167

آبجی کوچیکه: داری با شلوار تو خونه ای میری بیرون؟؟!!

آقای برادر: نه این شلوار بیرون روی ــِ !!!!

همه مون:  :|


ابله

من اگه جای کمال تبریزی بودم، تو تیتراژ سریال ابله میگفتم اسم کارگردانو بنویسن ک. ت. !!!:/




من زاده آبانم!

شنیدین میگن طرف با همه چی مشکل داره الا ماه تولدش؟!!!

این طرف دقیقا منم!!! و حتی دقیقاتر!!!

در حدی که دلم نمیخواست تو هیچ دهه ای به جز دهه 60 به دنیا بیام!

هیچ سالی رو مث سال اسب دوست ندارم!

و از نظر من زیباترین ماه سال آبانه!!! :))))

و حتی عای عم یک عدد خودشیفته!!!

و اینکه این همه عاشق وبلاگم هستم شاید یه دلیلش اینه که مث خودم آبانیه!!! :دی

و رنگ آبی.... ماه آب! ^___^



آبان



+ اینکه زمان تولدمو دوس دارم البته دلیل نمیشه که حالم گرفته نشه!!!! همین که شماره های سنم داره میره بالا خیلی ضد حاله!!!

وقتی داشتم به بیست سالگی نزدیک میشدم خیلی خوشحال بودم!! ولی نزدیک شدن به سی سالگی خوشایند نیست!!!!!



من مست می عشقم
هشیــــار نخواهم شد
وز خواب خوش مستی
بیـــــــدار نخواهم شد
****************

من در اینستاگرام:
https://www.instagram.com/woodstory.ir/
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan