- شنبه ۲۲ آبان ۰۰ , ۱۲:۱۲
حمیدرضا یه اخلاقی داره که تو هر وضعیت تخم مرغی ای هم که باشه، ازش بپرسی اوضاع چطوره؟ میگه همه چی خوبه!
خب من همیشه این اخلاقشو دوست داشتم و سعی کردم یاد بگیرم ازش. و خب خیلی خیلی هم موثر بوده تو صبورتر شدن. تحمل اوضاع راحت تر میشه. انگار ناخودآگاهت باور میکنه که اوضاع اونقدرام بد نیست...
اما خب مساله اینه که خونواده من مدلشون صبور بودنای این شکلی نیست... یعنی میدونی، ما همیشه آدمای پر سرعتی بودیم. همیشه هم از آدمایی که یواش یواش حرف میزدن یا یواش یواش یه کاریو انجام میدادن حرصمون میگرفت. از اونا بودیم که وقتی میرن خرید از همون مغازه اولی خریدشونو میکنن و وقت تلف نمیکنن!! ولی یکی دو باری که خرید کردنای حمیدرضا رو میدیدن میخندیدن و میگفتن چه حوصله داره! یا مثلا خونواده ش که برا بیرون رفتن دیر حاضر میشدن تو نظر خونواده من آدمای یواش و حوصله داری بودن...
اون روزایی که کارای فرستادن چوبامون گره خورده بود تو هم، یا اون روزایی که ته دنیا گیر افتاده بودیم، یا روزایی که درگیر بازسازی خونه بودیم، یا الان که کارگاه رو بعد دو ماه دوندگی گرفتیم اما هنوز کلیدشو بهمون ندادن... هیچ کدومش از سر یواش و پر حوصله بودن نبود که پیش نمیرفت. اتفاقا با همه جونمون تلاش میکردیم و نمیشد. و اوووونقدر بعضی روزا این قضایا فرسایشی میشد که حد نداشت. و خب دوری و دست تنهایی هم همه چیو سخت تر میکرد.
بعد تو این شرایط، وقتی مامانم یا بابام از اوضاع میپرسیدن و من سعی میکردم مث حمیدرضا بگم خوبه همه چی، نق نزنم، منفی نباشم، خودم و اونا رو اذیت نکنم، بعد ازشون میشنوم که تو هم شدی یه آدم بی خیال،... واقعا ناراحتم میکنن! و واقعا تحمل شرایطو برام سخت تر میکنن!
مگه میشه یکی چند ماه زندگیش رو هوا باشه و عین خیالش نباشه؟!!
نمیدونم... تازگیا از هر حرفی میرنجم! لوس شدم شاید...
- سه شنبه ۱۱ آبان ۰۰ , ۱۰:۰۷
شنیدین قدیمیا میگن از بس رفتیم دکتر، دکتر شدیم؟!
این قضیه برا من درمورد دندون پزشکی صدق میکنه! حالا نه اینکه دکتر شده باشماااا... ولی دکتر شناس شدم یه جورایی!!
یادتونه که دو سال پیش برا یه دوره هفت هشت ماهه اومدیم بوشهر؟ اون موقع من سراغ دندون پزشک خوب گرفتم و یه کلینیکو بهمون معرفی کردن و اولین دندونی که اونجا درست کردم فهمیدم که اینا دندون پزشک نیستن! :/
بعد گفتم خب میرم شیراز سراغ همون دندون پزشکی که بعد شونصد نفر دندون پزشک ناشی(!) بالاخره تونست رضایت منو جلب کنه! :))) که خب از بخت بلند من کرونا شد و اون خانم دکتر هم مطب نداشت و اون اولا هم کی جرات میکرد بره درمونگاه؟!!
(البته الان یادم افتاد که اتفاقا چقد همون موقع سر هوپ اینا شلوغ بود و هوپ هی حرص میخورد که الان چه وقت دندون پزشکی اومدنه؟!! :/ )
خلاصه که تو همون گیر و ویر یکی از دوستای دبیرستانم مطب زد. خیلی وقت بود هر بار میدید من میرم دندون پزشکی به شوخی میگفت بیا پیش من بذا پولش بره تو جیب من... اما دروغ چرا؟ جرات نمیکردم!! یعنی اونقدر زیر دست دندون پزشکای مختلف رفته بودم و دندونمو داغون کرده بودن که ترجیح میدادم دو دستی بچسبم به همون خانم دکتر جانم!!
اما خب طی یه حرکت بازار گرمی، رفیقم پیامای مشتریای راضیشو استوری کرد! پشتشم یه استوری گذاشت که یه خانمی بهم گفته تو چرا به فلان درمونگاه به دیده تحقیر نگریستی و من که میرم اونجا راضیم و اینا. بعد که اسم دکترشو پرسیده معلوم شده خانمه بیمار شوهر همین دوستم بوده! خلاصه که اعتمادم جلب شد و دست حمیدرضا رو گرفتم بردم مطب تازه تاسیس رفیق جان! که تازه شم با بیمه ما قرداد نداشت! و خودمونو در معرض هزینه های کمر شکن دندون پزشکی قرار دادیم!
خلاصه که دوستم و شوهرش دچار "سندروم کار برای آشنا" شدن! و دندون من و شوهرمو به فنا دادن! :)))) تا چند مدت بعدش هر از گاهی بهش میگفتم دندونم درد داره و اینا و اون میگفت امکان نداره و اوضاع اوکی بود و اینا! منم دیگه مزاحمش نشدم... گفتم در هر صورت درست نیست هی بهش بگم دندونی که برام کار کردی مشکل داره و فلان...
آقا ما برگشتیم ته دنیا با همون اوضاع دندون... که اگه کرونا هم نبود من هفتاد سال سیاه اونجا نمیرفتم دندون پزشکی! :))))
هر بارم برگشتیم شیراز هم کلی کار داشتیم، هم هنوز کرونا بود و هم اینکه دندونه دردش بگیر نگیر داشت... وقتایی که شیراز بودیم خوب بود!
بوشهر که اومدیم یکی از رفیقای حمیدرضا یه دکتری رو معرفی کرد که میگفت کارش خوبه اما درصدی که به خاطر بیمه کم میکنه نمیدونم چجوریه که تقریبا هزینه ش سه برابر جاهای دیگه میشه! گفتیم حالا خوب کار کنه، عیب نداره! :/
یه کم که کارامون کمتر شد، رفتیم سراغش. رفته بود مسافرت. رفتیم کلینیک کناریش که مثلا معاینه بشم و اگه لازمه دارویی (مثلا چرک خشک کنی) مصرف کنم تا دکتر که اومد علاف نشیم. اما جالب اینجاست که منشی عکس نوشت و ما اصلا دکترو ندیدیم! و تا عکس گرفتیم هم دیگه دیر شد...
خلاصه که همسر جانم که از بس رفته بود دکتر، خودش دکتر شده بود، برام چرک خشک کنی تجویز کرد! چرک خشک کنیه رو که میخوردم درد دندونم کم شده بود، ولی معده م به فنا رفته بود! :))) بعد برگشته میگه با معده خالی خوردی! خب من یه عمر مسکن های بد موقع رو با یه دونه بیسکوییت خوردم و اوکی بود! چمیدونستم چرک خشک کنی اینقد خشن تره!!! :/
خلاصه که تو این مرحله تصمیم گرفتم پا رو فرهنگ بذارم و به یکی از رفیقای دندون پزشکم پیام بدم! :))) و از اونجایی که با هوپ از همه راحت تر بودم، مزاحمش شدم و هوپ جانمم گفت فقط مسکن بخور فعلا...
خلاصه آقای دکتر از مسافرت قدم رنجه کردن و برگشتن! زنگ زدم مطبش و به منشیش گفتم من عصب کشی دارم کی بهم وقت میدی؟ گفت باید بیای معاینه بشی بعد چهارشنبه یا پنجشنبه بهت وقت میدم.
رفتیم مطب و قبل ما یه آقایی میخواست وقت بگیره. منشی بهش گفت فردا دو بذارم؟ گفت نه آخر وقت بذار. و منشیه دفتر نوبت دهیشو باز کرد و تو روز سه شنبه ش که کاملا خالی بود برای اون آقا نوبت گذاشت. بعد من دفترچه و عکسمو دادم. و مبلغ ویزیت برای خودم و حمیدرضا پرداخت کردم. منشیه رفت و برگشت گفت آقای دکتر میخواد بره مرخصی وقت نداره رو دندون شما کار کنه!!! گفتم همین الان به اون آقا برای فردا وقت دادین! و اینکه زنگ زدم گفتین چهارشنبه و پنجشنبه خالیه! گفت خب باید اینا رو کنسل کنم!!!! :/ گفتم خب کی برمیگرده از مسافرت؟ گفت معلوم نیست!!!!
گفتم ببین من چند مدته منتظرم ایشون از مسافرت برگزده. الان چیکار باید بکنم؟ گفت برید کلینیک بغل، همونجا که دکتر فلانی براتون عکس نوشته! گفتم من چون دکتر نبود رفتم اونور عکس نوشتم! حالا تا اینجا اومدم. ویزیتو هم که پرداخت کردم. حداقل دکتر معاینه مون کنه!!!
به زوووووور آقای دکتر راضی شدن بار بدن!!!!!!! بعد رفتیم پیشش یه کوچولو قاشقشو تو دهنمون چرخوند و تمام!!!!! :/
لامصب! من همه عمرم تو دندون پزشکی بودم. نمیدونم دکترا دقیقا تو حلق ما چیکار میکنن... ولی میتونم قسم بخورم اسم این کاری که تو کردی معاینه نبود!
حمیدرضا بهش گفت چون دفعه قبل که ما اومدیم شما نبودین، ما رفتیم پیش یکی دیگه عکس بنویسه و جسارت نشه و اینا... بعد دکتره برگشت گفتش که نه من چون تازه از مرخصی برگشتم سرم شلوغه نمیرسم رو دندون شما کار کنم!!! گفتم من زنگ زدم به منشیتون، گفت چهارشنبه و پنجشنبه وقتتون خالیه! گفت نه چون دندون تو عصب کشیه و یه روز باید بیای عصب بکشم و یه روز پر کنم نمیتونم!نوبتا قاطی میشه!!!!! :///////// (آخه آقای دکتر خودش به نوبتا میرسیده! منشیه هم اونجا مترسک بوده لابد!!!!!!!)
حمیدرضا بهش گفت آقای فلانی که رفیق منه شما رو معرفی کرد و از کارتون تعریف کرد. برای همین ما چند هفته س منتظر شماییم. گفت آره اون وضعش خوب بود! شما برید کلینیک فلان که بیمه تونو بهتر قبول میکنه! ://///////////////////// وای خدا! مگه میشه؟!!!!!
از مطبش که اومدم بیرون اعصابم خیلی داغون بود. حتی الانم که دارم اینا رو مینویسم عصبی شدم!!! حمیدرضا گفت زنگ بزن به منشیه و خودتو خالی کن! :)) گفتم من خودمو میشناسم. بد بحث میکنم و بد جواب میشنوم، عصبی تر میشم... خودش زنگ زد. گفت ما فهمیدیم به خاطر اینکه عکسو یکی دیگه نوشته بود این رفتارو کردید. گفت ولی تو چند ثانیه این همه دروغ پشت سر هم گفتن کار درستی نبود!
واقعا برام سواله که مگه این دندون پزشکا چقدر بابت هر بیماری از این مراکز عکس برداری دندون میگیرن، که این آقای دکتر اینجوری فلان جاش سوخته بود که درصدش پریده؟!!!! البته همون خانم دکتری هم که تو شیراز همیشه میرفتم پیشش همیشه همین بلا رو سرمون میاورد که الا و بلا فلان مرکز. اما اگه یه دکتر دیگه عکس مینوشت و ما همون مرکز میگرفتیم دیگه این رفتارای زننده رو نشون نمیداد!!!!!
خلاصه که تصمیم گرفتم تا یکی دو ماه دیگه میریم شیراز، این دندونو همینجوری تحملش کنم و برم تو وِلات خودمون دندونمو درست کنم... و به قول نیروانا منت قصاب نکشم!! :))))))))
- سه شنبه ۴ آبان ۰۰ , ۱۰:۰۶
هشیــــار نخواهم شد
وز خواب خوش مستی
بیـــــــدار نخواهم شد
****************
من در اینستاگرام:
https://www.instagram.com/woodstory.ir/
-
شاید باورتون نشه، ولی. . .
-
وی اسلو د پرابلم.(رمز فقط اونا که بشناسم)
-
588.
-
587.
-
تو تاریخ بنویسید (همون رمز قبلی)
-
582. برای شما تعریف کنم بلکه این هیجان درونم بخوابه!!
-
581. که مثلا ثابت کنم یه دست هم میتونه صدا داشته باشه!
-
580. #ذوقهای_زودگذر
-
579. چقد غر زدم اینجا!!!
-
578. وقتی خودت برای خودت حقوق در نظر میگیری و باید حواست هم باشه که عادلانه حساب کنی!
-
بهمن ۱۴۰۲ ( ۱ )
-
آذر ۱۴۰۱ ( ۱ )
-
آبان ۱۴۰۱ ( ۱ )
-
مهر ۱۴۰۱ ( ۲ )
-
اسفند ۱۴۰۰ ( ۱ )
-
بهمن ۱۴۰۰ ( ۳ )
-
دی ۱۴۰۰ ( ۴ )
-
آذر ۱۴۰۰ ( ۱ )
-
آبان ۱۴۰۰ ( ۳ )
-
مهر ۱۴۰۰ ( ۲ )
-
شهریور ۱۴۰۰ ( ۴ )
-
مرداد ۱۴۰۰ ( ۳ )
-
تیر ۱۴۰۰ ( ۱۰ )
-
خرداد ۱۴۰۰ ( ۶ )
-
ارديبهشت ۱۴۰۰ ( ۱۵ )
-
فروردين ۱۴۰۰ ( ۲ )
-
اسفند ۱۳۹۹ ( ۶ )
-
بهمن ۱۳۹۹ ( ۷ )
-
دی ۱۳۹۹ ( ۴ )
-
آذر ۱۳۹۹ ( ۲ )
-
شهریور ۱۳۹۹ ( ۲ )
-
مرداد ۱۳۹۹ ( ۳ )
-
تیر ۱۳۹۹ ( ۳ )
-
فروردين ۱۳۹۹ ( ۱ )
-
بهمن ۱۳۹۸ ( ۲ )
-
دی ۱۳۹۸ ( ۶ )
-
آذر ۱۳۹۸ ( ۸ )
-
آبان ۱۳۹۸ ( ۴ )
-
مهر ۱۳۹۸ ( ۱۲ )
-
شهریور ۱۳۹۸ ( ۹ )
-
مرداد ۱۳۹۸ ( ۱۴ )
-
تیر ۱۳۹۸ ( ۶ )
-
خرداد ۱۳۹۸ ( ۱۷ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۱۰ )
-
فروردين ۱۳۹۸ ( ۱۰ )
-
اسفند ۱۳۹۷ ( ۶ )
-
بهمن ۱۳۹۷ ( ۷ )
-
دی ۱۳۹۷ ( ۹ )
-
آذر ۱۳۹۷ ( ۱۴ )
-
آبان ۱۳۹۷ ( ۷ )
-
مهر ۱۳۹۷ ( ۱۱ )
-
شهریور ۱۳۹۷ ( ۲۲ )
-
مرداد ۱۳۹۷ ( ۱۱ )
-
تیر ۱۳۹۷ ( ۱۳ )
-
خرداد ۱۳۹۷ ( ۹ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۵ )
-
فروردين ۱۳۹۷ ( ۶ )
-
اسفند ۱۳۹۶ ( ۷ )
-
بهمن ۱۳۹۶ ( ۸ )
-
دی ۱۳۹۶ ( ۱۲ )
-
آذر ۱۳۹۶ ( ۱ )
-
آبان ۱۳۹۶ ( ۴ )
-
مهر ۱۳۹۶ ( ۳ )
-
شهریور ۱۳۹۶ ( ۴ )
-
مرداد ۱۳۹۶ ( ۸ )
-
تیر ۱۳۹۶ ( ۴ )
-
خرداد ۱۳۹۶ ( ۴ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۶ ( ۳ )
-
فروردين ۱۳۹۶ ( ۵ )
-
اسفند ۱۳۹۵ ( ۱۱ )
-
بهمن ۱۳۹۵ ( ۱۴ )
-
دی ۱۳۹۵ ( ۱۷ )
-
آذر ۱۳۹۵ ( ۴ )
-
آبان ۱۳۹۵ ( ۹ )
-
مهر ۱۳۹۵ ( ۹ )
-
شهریور ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
-
مرداد ۱۳۹۵ ( ۸ )
-
تیر ۱۳۹۵ ( ۷ )
-
خرداد ۱۳۹۵ ( ۴ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۵ ( ۱۵ )
-
فروردين ۱۳۹۵ ( ۸ )
-
اسفند ۱۳۹۴ ( ۹ )
-
بهمن ۱۳۹۴ ( ۱۲ )
-
دی ۱۳۹۴ ( ۲۵ )
-
آذر ۱۳۹۴ ( ۲۴ )
-
آبان ۱۳۹۴ ( ۱۱ )
-
شهریور ۱۳۹۴ ( ۱ )
-
تیر ۱۳۹۴ ( ۱ )
-
خرداد ۱۳۹۴ ( ۲ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۴ ( ۱ )
-
فروردين ۱۳۹۴ ( ۱ )
-
اسفند ۱۳۹۳ ( ۵ )
-
بهمن ۱۳۹۳ ( ۳ )
-
دی ۱۳۹۳ ( ۱ )
-
آذر ۱۳۹۳ ( ۲ )
-
آبان ۱۳۹۳ ( ۱ )
-
شهریور ۱۳۹۳ ( ۱ )
-
مرداد ۱۳۹۳ ( ۱ )
-
تیر ۱۳۹۳ ( ۱ )
-
خرداد ۱۳۹۳ ( ۱ )