۱. من هر نوع غذا یا خوراکیای درست میکنم، اگه دیدم خوشمزه شده دستورشو یادداشت میکنم. الان خیارشورم خیلی خوشمزه شده! منتها موقع درست کردنش دستورشو ننوشتم... صبر کردم اگه خوب شد یادداشت کنم، ولی چند هفته گذشته و من اصلا یادم نیست مراحلشو :/
۲. اونقد همسر رفت پیش همکاراش پز داد که زن من صبحا زود بیدار میشه که چشمم زدن ://
۳. این روزا خیلیا از یه خستگی عجیب و غریب حرف میزنن... از یه جور بی حالی و بی حوصلگی بی دلیل!
۴. بعد از عروسی تا الان شیش هفت کیلو اضافه کردم :(( همشم تقصیر همسره!! :/
۵. عروسیای اینجا خیلی عجیبه!! اصلا از روش عجیب تزیین ماشین عروسشون که بگذریم... ماشین عروس راه میوفته تو خیابونا و چندتا ماشین دیگه پشتش بوق بوق کنان حرکت میکنن. حتما میگین خب این که عادیه، همه جای ایران عروسکشون هست! بله خودم میدونم! :/ نکته عجیبش چیز دیگهس آخه!! اینه که تو هیچ ماشینی هیچ زنی وجود نداره!! و این "هیچ" کاملا مطلقه! یعنی حتی تو ماشین عروس هم زنی وجود نداره!!!! یه عده مرد با لباسای محلی مشابه، دنبال ماشینی که به سبک عجیبی تزیین شده و پز ار مرده، بوقبوق کنان تو شهر پِر میخورن!!! :/ (پِر میخورن یعنی دور دور میکنن:) )
۶. دلتنگم این روزا...
۷. از جو پرسیدم اگه من هیچ وقت آدرس وبلاگمو نمیدادم بهت، بعد یهو یه روز متوجه میشدی که من بلاگرم، واکنشت چی بود؟ گفت حق میدادم بهت که یه جایی حرفای دلتو تخلیه کنی! همون لحظه گفتم آخ کاش آدرس اینجا رو نداده بودمااا :))))
حرف نگفتهای بینمون نیست... ولی غرغرهایی وجودمو پر کرده که اگه میشد اینجا بنویسمشون شاید آرومتر بودم...
۸. یکی از دوستام چند وقت دیگه عروسیشه... دوست که نه، بیشتر همکلاسی دانشگاه. خب زمان دانشجویی اتفاقای خوبی بین ما دوتا نیوفتاد... شاید اوایل روش حساب دوستی میکردم ولی بعد به این نتیجه رسیدم که این اسمش دوستی نیست!
عروسیم دعوتش نکردم، بهم پیام داد و ابراز دلخوری کرد! و گفت من عروسیم دعوتت میکنم که با این جملهش منو خجالتزده کنه!! حالا به دوست مشترکمون گفته نمیخوام گندمو عروسیم دعوت کنم! :)))
همه اینا رو ننوشتم که بگم چرا دعوتم نکرده... میخوام بگم آدما حتی پای حرف خودشونم نمیمونن! اون موقع یه چیزی گفت که منو کوچیک کنه، حالا نشسته با خودش گفته اون که منو دعوت نکرد پس منم دعوتش نکنم تا دلش بسوزه لابد!! حالا من که دلم نسوخت... اون دوست مشترکمونم دنبال بهونهس که نره عروسیش!
تهش اینکه وقتی جایی دعوت نمیشیم نریم اعتراض کنیم که چرا ما رو دعوت نکردی؟! خب طرف دلش نخواسته دعوتتون کنه! شاید اون جایگاهی که تصور میکنیدو ندارید!
۹. دیروز هر جوری بود ساعت شیش و نیم بیدار شدم و گفتم امروز دیگه باید یه غذای حسابی درست کنم! خسته شده بودم از غذاهای هولهولکی!! قورمه سبزی پختم. همسر که اومد با کلی شوق و ذوق بدو بدو رفتم که غذا رو بکشم، دیدم یادم رفته دکمه پلوپز رو بزنم! در نتیجه برنج نپخته بود ://
۱۰. تو خونه گاهی همدیگه رو "همسر" صدا میکنیم. عادتم شده، گاهی بیرون هم بهش میگم همسر، یا میگم همسرم گفته فلان... بعدش به این فک میکنم که مردم پیش خودشون میگن این چقد پر مدعا و ننره!! :/ نمیگن؟!! :))
۱۱. بهش میگن از وقتی زن گرفتی مهربونتر شدی!! میگه گاهی یه چیزی که ازم میخوان میگم باشه عزیزم! و کف میکنن :)))
۱۲. چقد حرف زدم! :)))))
۱۳. ها راستی... آبجی کوچیکه یه عکس از رونالدو فرستاده که من بکشم و بزنه به اتاقش! :/ :)) جوجه ما بزرگ شده :)))