۱. یه جور عجیب غریبی دلم گرفته. البته یکی از دلایلش میتونه این باشه که الان چند هفتهس آفتاب ندیدم!! سرگرم کارای خونه بودیم و هر وقت هم بیرون رفتیم غروب بوده... ندیدن نور خورشید از دلایل افسردگیه! :(
۲. مردم این شهر یه گروه چند هزار نفری تشکیل دادن برای خرید و فروش... یه چیزی مثل نرمافزار دیوار و شیپور. پریروز یه آگهی دیدیم و جو تصمیم گرفت بره جنس مورد نظر رو ببینه. به طرف پیام داد که چند؟ گفت ۱۰۰ تومن. جو گفت گرونه. گفت خب ۹۰. همینطوری داشتیم با هم مشورت میکردیم که چیکار کنیم، طرف دید طولش دادیم باز نوشت ۹۰ هم زیاده؟ خب ۸۰ ! بعدم خیلی اصرار داشت که حتما میای ببریش؟ نفروشمش و... گفتم وا این چه مشکوکه! :/ ولی بعد دیدیم تو همون گروه تعداد زیادی درخواست همون کالا رو دادن شکمون برطرف شد.
خلاصه قرار شد دیروز صبح تماس بگیره و بره کالا رو ببینه. طرف جواب نداد. قرار شد بعد از ظهر که رفت یه سری به خونه دوستش بزنه، به این یارو هم زنگ بزنه و اگه شد بره کالا رو ببینه. وقتی برگشت بهش گفتم رفتی ببینی؟ گفت نه راستش! پرسیدم چرا؟ گفت اولش که زنگ زدم یه بچه ده دوازده ساله جواب داد. گفت الان خونه نیستم و نیم ساعت دیگه بیا. (نگفت مثلا بابام خونه نیست، گفت خودم خونه نیستم.) بعدم که رفتم به اون آدرس دیدم ته یه کوچه خرابه مانند و عجیب بود. عکس کالا هم که انگار توی یه خرابه گرفته شده بود. خلاصه که فک کردم عاقلانه نیست که برم.
بهش گفتم خیلی کار خوبی کردی نرفتی. این روزا وضعیت دزدی و زورگیری و... خیلی وحشتناک شده. اینم خیلی مشکوک میزد از همون اولش.
+ کلا این روزا خیلی خیلی احتیاط کنید. آمار بزه شدیدا بالا رفته
۳. میگن "این محرم و صفره که اسلامو زنده نگهداشته". شاید درستترش این باشه که بگن "این محرم و صفره که جمهوری اسلامی رو زنده نگهداشته"! چون عملا دیگه از اسلام چیزی نمونده!
۴. حدود پنج شیش روز دیگه خونوادهم قراره بیان اینجا... و من بیشتر از اینکه خوشحال باشم استرس دارم!!! دلیلش هم بماند....
- شنبه ۱۷ شهریور ۹۷ , ۱۰:۰۰