مهمان شماره ۱ : یه مریض داشتیم که میگفت کلی گشتم که یه متخصصِ سیّد پیدا کنم که عملم کنه!!
مهمان شماره ۲ : میخواستی یه آمپول هوا بهش بزنی تا یه احمق از روی زمین کم بشه!!!! :/
همون مهمون شماره ۱ تعریف میکرد که یکی از پزشکای بیمارستانشون مطب
میزنه، بعد میبینه مشتریهاش کمه... یه "سیّد" میذاره جلو اسمش رو سردر
مطب... مشتریهاش زیاد میشه! :/
خونمونو که تعمیر کردیم یادتونه؟؟؟
بنّای مربوطه گند زد به خونمون!
( عفت کلام نمیذاره دقیقا بگم چیکار کرد!!! من میگم گند، شما یه چیز دیگه بخونید!!!!)
بعد کلی هم چیزای دروغ رو آورده بود تو صورتحساب!!
شانس آوردیم بابام همه قبضا رو نگه داشته بود و همه چیزا رو نوشته بود...
خلاصه بحث پیش اومد...
مامانبزرگم زنگ زده بود که خب اون چهار میلیون اضافهای که میگه رو بهش بدید!!!!
میگیم آخه دروغ میگه!! اصلا این چیزایی که میگه رو نخریده!
میگه عیب نداره ... باید ازمون راضی باشه! آخه سیّده!!!! :/
+ یه دوستی داشتم که سیّد بود...
معتقد بود وقتی یه سیّد کار بدی انجام میده، دو برابر دیگران براش گناه مینویسن!
چون چشم خیلیا به سیّدا ست!
- يكشنبه ۱۷ بهمن ۹۵ , ۲۰:۲۲