در دیار نیلگون خواب

نام تو مرا همیشه مست میکند

دنیایی که قابل پیش بینی نیست!

آبجی کوچیکه که به دنیا اومد به مامانم گفتم:

آبجی خاله ریزه میشه و من خاله پیرزن!!!! ^____^

همه چی داره جوری پیش میره که آبجی، خاله ریزه نشه...

و حتی شاید در آینده اتفاقاتی بیافته که منم خاله پیرزن نشم حتی!!!! :/

:)))


+ واسه مو خوره باید چیکار کرد؟!!!

یعنی به جز سرکه چیز دیگه ای سراغ دارید؟؟؟؟؟



مهم اینه به چه صفتی شناخته میشیم!

فرض کنید یکی که همیشه ادعا میکرده دکترای ریاضی داره، یه روز یه سوال انتگرال گذاشتن جلوش و اشتباه حل کرده! بعد که بهش میگن چرا اشتباه کردی؟ انگشت دراز کنه سمت اون پیرزن بی سواد نود ساله و بگه اون دو دو تا چهارتا رو هم بلد نیست! برید به اون گیر بدید!

چی میگین به همچین آدمی؟!!


مقایسه عزاداری امام حسین با جماعت میلیادر هم همینه!!!

"لا ضرر و لا ضرار فی الاسلام" رو تو دفترچه راهنمای مازراتی ننوشتن!

شرح ساده زیستی و یتیم نوازی ائمه رو صفحه اول دفترچه حساب بانکی چاپ نکردن!!!

انسانیت لازمه دینداریه... ولی لازمه پولداری فقط پول داشتنه!!!

اونی که چند میلیارد خرج عروسیش میکنه ادعای مسلمونی نداره...

منی که زیر پرچم امام حسین دارم سینه میزنم باید حواسم جمع باشه!


چه پولدار چه فقیر... چه شاه و چه گدا... وقتی تو محرم لباس سیاه تنت کردی مسئولی!


شفاف سازی:

یکی از دوستان گفتن متن مبهمه، ممکنه تعبیر غلط پیش بیاد....

خب خیلی ساده بخوام بگم، منظورم اینه که وقتی یکی یه گناهی میکنه، نمیشه توجیه همون گناه واسه یه آدمی که ادعای دینداری داره... حتی اون آدم دیندار بیشتر هم مورد مواخذه قرار میگیره، چون مردم ازش توقع بیشتری دارن...

به هیچ وجه هم منظورم این نبود که پولدارا دیندار نیستن، آدما رو وقتی میخوایم دسته بندی کنیم باید معیارمون مشخص باشه، مثلا یه دسته بندی میشه پولدار و فقیر ، و یه دسته بندی دیگه میشه دیندار و بی دین، این دوتا ربطی به هم ندارن و قابل مقایسه هم نیستن. ..

و اینکه منظورم هم این نبود که اسراف واسه پولدارا مجازه و واسه عزادارا ممنوع، گناه گناهه... ولی بحث توقع داشتن و نداشتن مطرحه... مثلا تصور کنید دو تا بچه از گشنگی بمیرن، یکی بچه یه آدم فقیر که روزی یه وعده به زور غذا میخوره و یکی بچه یه مولتی میلیاردر، آیا واکنش مردم به هر دو یه جوره؟  مثلا این آدم پولداره بگه چطو بچه اون مرد هیچی نگفتین! !! :/



+ میم عزیزم... بلاگستان بی تو پر از دلتنگیه :(



مواظب دلایی که میشکنیم باشیم!

فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ ۖ وَلَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ ۖ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ ۖ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ


به مرحمت خدا بود که با خلق مهربان گشتی و اگر تندخو و سخت‌دل بودی مردم از گِرد تو متفرق می‌شدند، پس از (بدیِ) آنان درگذر و برای آنها طلب آمرزش کن و (برای دلجویی آنها) در کارِ (جنگ) با آنها مشورت نما، لیکن آنچه تصمیم گرفتی با توکل به خدا انجام ده، که خدا آنان را که بر او اعتماد کنند دوست دارد.

آیه 159 سوره آل عمران



مشکل خیلی از ماها اینه که از چیزی دفاع میکنیم که حتی نمیشناسیمش!!!

حق تر از دعوت حضرت محمد (ص) سراغ دارید؟!!! خدا داره بهش میگه تو، با اینکه داری درست ترین حرف دنیا رو میزنی، ولی اگه تندخو بودی مردم از دور تو متفرق میشدن... میرفتن ... گوش نمیکردن حرفاتو!!!

چی باعث میشه یه نفر به خودش اجازه بده همچین کامنتی برای یه دختر بذاره و اسم خودشم بذاره مسلمون؟!!!!

میدونید... در واقع مهم نیست که چی میگین، چجوری گفتن هر حرفیه که باعث میشه دل یه عده ای باهاش همراه بشه!!!!!

به قول یه شعر قدیمی...

درس معلم ار بود زمزمه محبت .... جمعه به مکتب آورد طفل گریز پای را....

و به قول یه رفیق بلاگر.... التماس تفکر!!!



یک صفحه نور

به پیشنهاد سمیرای عزیز


من نزدیکم؛ دعای دعا کننده را به هنگامی که مرا میخواند، پاسخ میگویم. ❤❤  بقره - 186




گر همسفر عشق شدی مرد خطر باش!! :))

یه لطیفه ای هست که میگه:

اگه وسط اقیانوس بودی و یه کوسه گذاشت دنبالت چیکار میکنی؟!

میگه از درخت میرم بالا!

میگه وسط اقیانوس درخت کجا بود؟!!

میگه: مجبورم! میفهمی؟!! مجبووورم!

حالا شده جریان این پست لافکادیو!!!! :))


و در رابطه با این یکی پستش هم باید بگم:

ما را ز سر بریده میترسانی؟!!! :/

(بقیه شم نمینویسم که منکراتی نشه!! :دی)

بعد اصن فک کن یه نفر اینجا باشه که ندونه کدوم عکس کار منه!!!! :)))

اینکه ملت دیگه عشقشون واقعی نیست و واسه عشقشون هیچ کار نمیکنن مشکل منه آخه؟!!!!!

عای عم یک عدد عاشق اساطیری!!! :))))

بعد اصن شما از کجا میدونید من قهرمان پرش با نیزه نیستم؟!! :)))



گواهینامه!

1. رانندگی کردن جزو آرزوهام نبود...

واسه همین مث خیلیای دیگه به محض 18 ساله شدن زودی نرفتم گواهی نامه بگیرم!!!


2. آقای برادر که 18 ساله شد دوتایی با هم رفتیم اسم نوشتیم...

آموزشو با یه آقا برداشتیم، چون مث همیشه مرد بودنو دلیل برتر بودن تصور میکردیم!!!

اول من باید رانندگی میکردم و آقای برادر عقب مینشست و تا وقتی که ساعت کلاس من تموم بشه با مربیِ به رانندگی من میخندیدن! :/

بعدم منو خونه پیاده میکردن و آقای برادر تنها آموزش میدید (قانون بود دخترا اگه با مربی مرد کلاس بگیرن باید همراه داشته باشن!)

بعدم که میومد خونه تازه شروع میکرد سوتی های منو واسه خانواده تعریف کردن! :/

ولی خبر نداشت که "مسخره کنندگان سخت کیفر میشوند!" :دی

دو جلسه آخرو با یه خانم گرفتم و صد بار به خودم فحش دادم که چرا از اول با این خانمه نگرفته بودم!!!

آیین نامه رو بدون غلط پاس کردم و شهری رو دفعه اول قبول شدم :)

آقای برادر هم یه بار آیین نامه رد شد و دو بار شهری!!!

تا یاد بگیره دیگه به کسی نخنده!! :دی


3. عکس کارت ملی و شناسنامه م دقیقا زشت ترین عکسی بود که تمام عمرم گرفته بودم!!!

یعنی وقتی دیدم مامان واسه عکس دار کردن شناسنامم و گرفتن کارت ملی اون عکسو برده داشتم سکته میکردم!

بعد گرفتن گواهی نامه، این بحران حل شد! :)))

یعنی دقیقا تمام استفاده م از گواهی نامه همین بود... کارت شناسایی :))


4. جزو اون گروهی بودیم که گواهی نامه شون 5 ساله بود.

دیروز رفته بودم تمدید کنم... :))))



واقعا کاش من جای آبجی کوچیکه بودم!! :))

انصافا چرا بچه های این دوره این همه از درس فراری هستن؟!!!!
من که همیشه عاشق درس و مدرسه بودم که!!!
اونقدری دلم میخواست برگردم به دوران تحصیل که تصمیم گرفتم بشینم از اول کارشناسی کنکور بدم!!!
گفتم تا سرد نشدم تو تصمیم زودی برم چندتا کتاب بخرم!!
عمومیا رو خریدم، دسته دوم تازه، عربی هم نخریدم، ادبیات پیش هم گیرم نیومد... شد 50 هزار تومن!!! :/
گفتم همینا رو ببرم فعلا استارت بزنم تا بعد!!
همه رو یادم رفته بود!!!
گفتم اوضاع ادبیات که اینه دیگه ببین درسای تخصصی چجوریه!!
دیگه دیدم شانس قبولیم منفی هیژدهه بی خیال شدم! :))
اما نکته جالب قضیه ...
اون اردوعه بود اون روز گفتم...
یه مسابقه داشت،
یه جزوه میخوندی به سوالاش جواب میدادی...
بین 300 نفر به 6 نفر جایزه میدادن...
اسم من در اومد
حالا خوبه جایزه ش چی باشه؟!!!
50 هزار تومن!!! :))))



از اون روزای دیوونگی

دیشب نزدیک یک ساعت با نجمه چت کردم...

سه ساعت تمام با الناز صحبت کردم....

امروز هم نزدیک نیم ساعت با مریم میحرفیدم!!

به رویا هم زنگ زدم گوشیش خاموش بود!!!

حالا هم هی دارم کانتکت هامو زیر و رو میکنم و غر میزنم که اه چرا من هیشکیو ندارم!!!! :/


گاهی آدم دلش میخواد با یه دوست حرف بزنه حرف بزنه و حرف بزنه !!!

حتی اگه این حرف زدن مصداق هم زدن لجن ته استخر باشه...

بازم دوست داره حرف بزنه و بشنوه!

از اون روزاست که بیشتر از چهل دفعه تلگراممو چک کردم به امید دیدن پیامی که بشه به بهانه ش چند ساعت فک زد!!!!!

نبود!!! فقط پیام تبریک عید بود... چی میشد بگم جز مرسی عید شمام مبارک؟!!! تهش چهار تا جمله دیگه چه خبر مربوط و نامربوط.... ته تهش ده دقیقه میشد...  من دلم یه عالمه حرف میخواست.... یه عالمه چرت و پرت گفتن!! که وا بشه این دل لعنتی...



بعضیا هیچ وقت از ذهن آدم پاک نمیشن... بعضیام زود فراموش میشن!

دیروز محل کار آقای پدر یه اردوی خانوادگی برگزار کرده بود...

آخرای اردو که دیگه داشتیم آماده برگشت میشدیم یه نفر اومد بهم گفت خانم فلانی! همسر من میگه شما زمان راهنمایی همکلاسیش بودین!!!!

تا اینو گفت من بدو بدو رفتم سمت آلاچیقشون!!

همش منتظر بودم یه دوست قدیمی رو ببینم...

خیلیا رو تصور کردم که دلم میخواست ببینم اون لحظه!

البته زیاد وقت نداشتم که ببینم چی باید بهش بگم!!

ولی وقتی دیدمش اصلا نمیشناختمش!!!!!!!

اسمشم پرسیدم بازم یادم نیومد!!!

یعنی من ترکوندم با این حافظم!!! :))

هیچی دیگه ... کلی ماچ و قلب رد و بدل کردیم ولی من آخرش گفتم ببخشید دیگه، من شما رو به جا نمیارم ولی!!!! :))))

بعد اونقدر بی ذوق بودم که پسرشو هم ندیدم حتی!!!!

البته نه بی ذوق تر از خودش که از اول صبح میدونسته همکلاسی قدیمیش دوتا آلاچیق اونورتره و به روی خودش نیاورده!!! :/



از عجایب روزگار!!

زنگ زده بعد نیم ساعت وراجی میگه گندم میخوام یه خبری بهت بدم!!

بذار اول یه زنگ به مامانم بزنم بعد بهت میگم!!!

من که میدونم میخواست منو بکشه از فضولی !!!

بعد چقد هم با مامانش حرف زد!!!

بعد کلی وقت دوباره زنگ زده:

- حدس بزن!

+ کار پیدا کردی؟

- نه!

+ ازدواج کردی؟ !!

- نه!

+ ارشد قبول شدی؟ !!

- نه! میخوام برم حوزه!!

+ حوزه؟!!! تو؟!!

- آره ... فکرشو میکردی؟!!

+ نه!!! یعنی بعدش چیکاره میشی؟!!

- طلبه!!!

+ چند سال طول میکشه؟!!

- پنج سال.

+ لطفا بعد پنج سال دیگه به من زنگ نزن!!!! :/

- غلط کردی!!! گندم به کسی نگیا! !

+ نه نمیگم!! ولی بالاخره که چی؟!! آخرش که تشت رسواییت میافته!! :))

- زهر ماااار مگه دارم چیکار میکنم؟!!! :))))

+ میگم اینا تحقیق هم میکنن دیگه؟ یعنی اگه بفهمن تو قبلا تو کار حجاب مجاب نبودی چی میشه؟!!

- خودم گفتم بهشون!

+ عه یعنی من هیچ کاری برای نجاتت نمیتونم بکنم؟!!!

- نمیری گندم!! :)))))



خندیدیم!!! خیلی! اونقدر که لپم درد میکنه! اما اینکه یه دختر پر از آرزو و تلاش که مدرک مهندسی شو سه ساله گذاشته در کوزه، حالا یه دفعه راهشو عوض میکنه... نمیدونم چی بگم....

هیچی... دوست آخوند نداشتم که اونم داره گیرم میاد!!!! :))))) 

تصورش تو چادر. ..!!!! ^_____^



152

آقای برادر اومده میگه دوستم ایده کار داده!

یه زمین 2000 متری بخریم!!

بعد توش باشگاه بسازیم!!!!

بعد تبلیغ کنیم و مشتری جمع کنیم!!!

خیلی درآمد داره!!!!

:|

ایده دوستش منو کشت!!!!

برم بهش سیمرغ بلورین ایده برتر قرن اهدا کنم؟!!!


میگه دوستم گفته 40 میلیون هم که بشه زمین، 60 میلیون هم بسازیم...

نفری 50 میذاریم وسط!!!!!

تو پرت ترین جای شیراز هم 2000 متر زمین بالای یه میلیارد میشه!!!

و هزینه ساخت!!! با کائوچو میخواد بسازه یعنی؟!!!! :|||

یه تحقیق هم نکرده در مورد ساخت و ساز حتی!!!



میخواهم زنده بمانم! :دی

مکالمه من و آبجی کوچیکه در حالی که تو بغلمه:
+ بزرگ هم که شدی باز میای تو بغلم؟
- آره میام.
+ پیر هم که شدی میای؟!
- اگه هنوز نمرده بودی آره!!!
+ :|
آقای برادر: اگه تا اون موقع هم زنده باشی آبجی بشینه تو بغلت میمیری دیگه!!!
+ :|


کوچیکتر که بود وقتی اذیتش میکردیم تهدیدش این بود: "وقتی مردی سر قبرت نمیام"!!!!! :/

حالا جالبه جفت مامان بزرگ و بابابزرگام زنده هستن هنوز! و بابابزرگ مامانم هم زنده س همچنان!!! مامان بزرگ مامانمم پارسال فوت شد!!
( به یکی از دوستام که اینو گفتم، گفت عمر نوح دارین شما؟!!! بمیرین دیگه!!!! :/ )
بعد این آبجی کوچیکه چرا فک میکنه ما قراره زودی بمیریم من نمیدونم!!!!
احتمالا تو زندگی قبلیش همه فک و فامیلش زود زود میمردن!!!!!! زندگی قبلی!!!!! :)))))



بوی سرکه میگیره آدم!!

یکی از پسرای فامیلمون نامزد کرد...

18 سالشه!!!!!!

تازه دو سال پیش رفته بوده خواستگاری بهش گفتن برو کنکور بده بعد بیا!!!!!!!!!!!

یعنی تو 16 سالگی به مامانش گفته زن میخوام!!!! :/


به من میگه گیج!! :/

امروز هم مثل اکثریت مطلق روزای عمرم دندون پزشکی تشریف داشتم!!!!!!
یه خانومی قبل من بود...
یعنی عاااالی هاااا!!!! یعنی کم مونده بود صندلی یونیتو بشکونه!!!! :))))
کلا تو هپروت!!
وقتی میخواست بره خانم دکتر بهش گفت دیگه با من نوبت نگیر!!!
بعد که نوبت من شد و به خانم دکتر گفتم دندونای سمت راستمو قرار بوده درست کنید،
گفت امروز مریضام همه شون گیجن!!!! :/
و سوزنو فرو کرد سمت چپم!!!!
بعد که قشنگ بی حس شدم اومده میگه چرا نمیگی سمت راستت بوده؟!!!!!
:/
دستیارش تو دفترشون علامت چپ و راستو اشتباه زده بود!!!!
خلاصه سمت راستتم بی حس کرد!
اگه فک میکنید تا حالا سرویس شدن دهنتونو تجربه کردین، باید بگم برید بدین دو طرف دهنتونو بی حس کنن تا بفهمین سرویس شدن دهن دقیقا یعنی چی!!!!!!
این خانوم دکتر هم که کارش خوبه اینجوری بلا سر من میاره!!!!
یعنی اصلا اختیار زبون و لبامو نداشتم!!!!! وقتی میخواستم حرف بزنم انگار یه عالمه ماست تو دهنم نگه داشتم!!!!! :))))))
حالا هی همه هم آشنا بودن باید احوال پرسی میکردم!!!
خلاصه که اگه شرایط مشابه براتون پیش اومد کل دهنوتو هم زمان بی حس نکنید!!!
از تجربیات دندونی من استفاده کنین ^_____^


این آلزایمر آخرش کار دست من میده!

سختش بود بگه پول لازم داره...
وقتی مامان خانوم گفت حسابش خالی شده سر جریان خونه حس کردم خیلی ناراحت شد!
گفتم من هستم!!
اما معلوم بود روش نمیشه از من پول بگیره...
سریع صفحه اینترنت بانکو باز کردم و بهش گفتم شماره کارتتو بگو...
وقتی پرسیدم چقدر میخوای، همش میگفت هر چقدر کرمته!!
گفتم شما با کرم من چیکار دارید؟!!! چقد لازم دارید؟! موجودی من فلان قدره!!
گفت خب همون فلان قدرو بریز!
پولو انتقال دادم...
وقتی رفتن یادم افتاد قرار بوده پول روکش دندونامو خودم بدم این ماه و ماه بعد از بابا بگیرم!!!
حساب بابا که تقریبا با خرید یه سری لوازم ضروری خالی شده بود...
حتی اون کارت اضطراری رو هم خالی کرده بودیم!
حساب مامانم که خالی بود!!!
حالا نشستیم دو دو تا چارتا میکنیم که ببینیم پولمون میرسه واسه روکش یا نه!!!!
تازه اگه شانس بیارم و بیمه همه دندونامو تایید کنه!!!
دلم نمیخواد ته دلم پشیمونی حس کنم!
هر چند میدونم تو ماه گذشته یه مبلغی حدود همون چیزی که از من گرفته بود رو به شکل ولخرجانه ای ریخته دور!!!
اما اون چهره شرمنده ش.... آه!
این ماه بگذره...
به خیر بگذره...
بعدش دیگه مساله ای نیست!!!!


نمیشد بیشتر اصرار کنم. انگ حسودی میزد بهم!

ترم چهار بودیم که دوست شدن...
حس میکردی جون پسره براش در میره!!!
از انجام پروژه ها و کمک تو پاس کردن درسا گرفته،
تا پر کردن جای خالی همه آدمای اطرافش،
هیچی واسش کم نمیذاشت...
ترم شیش که بودیم میگفت:
"بهم گفته ارشدمو بخونم،
سربازی برم،
یه کار مناسب پیدا کنم و یه پولی جمع کنم
بعد میام خواستگاریت"!!!
گفتم:
" میدونی میشه چند سال دیگه؟!!
یه سال داریم تا گرفتن لیسانس...
دو سال سربازی
دو سال ارشد
حداقل دو سال هم پروسه کار پیدا کردن و پول جمع کردن...
یعنی تو خوشبینانه ترین حالت ممکن میشه 7 سال!!!!
قبول دارم پسر خوبیه... ولی کی میدونه 7 سال دیگه چی میشه!"
اینکه میگن عشق آدمو کور میکنه درمورد جنس مونث کاملا صادقه!!!
گوش نکرد به حرفم!
پسره رفت ارشد...
بهش گفتم:
" چرا حداقل به خانواده ش نمیگه؟!!!
90 درصد خانواده ها انتخاب پسراشونو نمیپذیرن!!!!
این همه موردای مشابه دیدی تو دانشگاه!!!"
گفت:
"خانواده اون اگه بفهمن یکی رو میخواد فورا براش عقد میکنن!!!!
الانم گیر درسه، نمیشه!"
ارشدش تموم شد...
گفت حالا کنکور دکتری داره!!!
بعد کنکور دکتری خودشم خسته شده بود...
رابطه رو قطع کرد تا پسره تصمیمشو بگیره...
اومد خواستگاری...
مادر پسره نپسندیدش...
شروع کرد بهانه گرفتن...
پسرشو راضی کرد و نامزدی رو به هم زدن!!!!!
میگفت زنگ زده بهم گفته:
" اینکه تو 6 سل منتظر من شدی،
اینکه همه خواستگاراتو رد کردی،
دلیل نمیشه که بخوام باهات ازدواج کنم!!!!"
میگفت گفته:
" من دوسِت دارم ولی نه واسه ازدواج!"
نمیشد، دلش میشکست، وگرنه میگفتم بهش که،
خود کرده را تدبیر نیست!!!!


146

پشه آبجی کوچیکه رو گزیده، اومده میگه خونم کم نشه یه وقت!!!! :/



صرفا جهت گذر زمان!

خداییش انصاف نیست که همه بازی ها رو گذاشتن دم صبح :(

خب من صبحا خوابم نمیبره ...

دچار بی خوابی شدم!!

هر چی میگذره بیشتر نمیتونم بیدار بمونم!!!

این اصن مشخصه توطئه ست!!!! :/


+ خوابم میاد! ولی دلم نمیاد کشتی فینالو نبینم!!!!

+ تکرار مث زنده نمیشه!

+ کمتر از نیم ساعت مونده!

+ فک کنم اولین باره این ساعت پست میذارم!!!


ریا نشه یه وقت! ^__^

الان معلومه خدا چقد منو دوس داره یا لازمه بیشتر توضیح بدم؟!! :))


ریو



خدا جون! همینا بسه دیگه!!

ریو نامرد!

من مست می عشقم
هشیــــار نخواهم شد
وز خواب خوش مستی
بیـــــــدار نخواهم شد
****************

من در اینستاگرام:
https://www.instagram.com/woodstory.ir/
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan