این پست در ادامه پست دیروزه...
.
یادتونه گفتم گروهی که پیششون آموزش دیدیم، با جشنواره های فروشی که زدن حجم خیلی زیادی سفارش گرفتن؟
خب این تعداد سفارش براشون واااقعا زیاد بود. میتونم بگم با میزان خروجی اون زمان کارگاهشون، تقریبا برای هشت سالشون سفارش ثبت کردن!
نمیدونم واقعا با چه منطقی همچین حرکتی زن!
میگفت پول تبلیغ دادم اگه الان سفارش ثبت نکنم از دستم میپره!
و خب الان کلی مشتری داره که یک سال از زمان ثبت سفارششون میگذره و هنوز محصولشون ساخته نشده!
و خب تصور کنید یه حجم زیادی از مشتریای ناراضی و عصبانی شروع کردن به اعتراض به پیجایی که اینا رو تبلیغ کرده بود.
اون پیجا هم یه استوری عذرخواهی گذاشتن و یه شماره دادن و گفتن هر کی با اینا مشکل داره زنگ بزنه اینجا...
و اینجوری این مشتریا همدیگه رو هم پیدا کردن.
و خب شکایت و ساخت پیج آنتی فلان و راه اندازی کمپین های هشتگی و ... که به خودشون ربط داره البته...
اما برای ما ماجرا چجوری بود؟
.
زمانی که ما با خودمون تنها موندیم و شروع کردیم به هر دری زدن،
بحث اینکه احتمالا اینستا به فنا بره خیلی مطرح بود.
پس تو اولین حرکت یه سایت راه انداختیم.
و از اونجایی که اون اوایل فکر میکردیم قراره همه کار بکنیم، هم فرنیچر هم ظرف هم دکوری،
این سایت رو با همین دیدگاه آوردیم بالا!!
حتی تغییر اسم لوگومونم با همین هدف بود... که همه کار بکنیم! و اسممون محدود کننده نباشه!
و این دقیقا مقارن شد با زمانی که سایت اونا از دسترس خارج شده بود که به نظر میرسه این کارو کرده بودن که کسی نتونه به نماد اعتمادشون ضربه ای بزنه.
از اون طرف تو پیجمونم همش عکس و فیلم کارگاه اونا بود. چون کارگاه بوشهرمون خیلی داغون بود و من فکر میکردم ضایع ست اگه ازش فیلم بذارم تو پیج!
و اینکه اون پیج تعداد فالویینگ های خیلی محدودی داشت و فقط پیجایی که باهاشون همکاری میکرد رو فالو داشت و ما هم جزوش بودیم.
.
اواسط اسفند بود...
شاید بشه گفت یه هفته از زمانی که پیج بالاخره جون گرفته بود و داشت میفروخت گذشته بود...
یه دفعه مشتریای ناراضی اونا به تماااام پیجایی که یه ربطی بهشون داشتن حمله کردن!
تصورشون این بود که اونا یه پیج جدید زدن و دارن بازم میفروشن و کلاه بردارن و فلان!
دایرکت و کامنت بود که داشت برامون میومد که آی شما کلاه بردارین و پول آدمو میگیرین و فلان! :(
.
میتونی تصور کنی؟؟
دقیقا همون لحظه ای که فک میکنی یه سنگ از رو شونه ت برداشتن، یهو همه چی به هم میریزه!
اعتماد و اعتباری که کسب کرده بودم داشت جلو چشمم ترک میخورد!
با یکی از ناراضیا صحبت کردم.
گفت همون زمانی که سایت اونا از دسترس خارج شده سایت شما ثبت شده و ما از شما هم شکایت کردیم!
بهش گفتم لامصب زیر سایت ما نوشته شده که این سایت به بهره برداری نرسیده!
و اینکه همه کارشو خودم کردم بنابراین به شدت غیر حرفه ایه!
و پیجمونم که وضعش مشخصه!
گفت آره وکیلمونم گفته اینا رو... ولی حالا ما شکایت کردیم دیگه! :/
اون زمان شیراز بودیم و استوری میذاشتم از شیراز...
ریپلای میزدن که آره کلاه برداریتون معلوم شد، لوکیشن ته دنیا رو زدین ولی حالا دارین بازار وکیل استوری میکنین!
حتی الان که دارم اینا رو تایپ میکنم نفسم سنگین شده! :))
روزای خوبی نبود...
خواهر زاده حمیدرضا تازگی فارغ التحصیل حقوق شده بود.
زنگ زدیم بهش ...
یه سری قانونایی که به قول خودش به صورت تئوری بلد بود رو بهمون گفت و بعدشم زنگ زده بود چند جا دقیقتر برامون پرسیده بود.
شکایتشون به جایی نمیرسید.
اما مساله این بود که داشتن پیجمو نابود میکردن!
تا یه مدت گوشی از دستم نمیافتاد.
تند تند آدم بلاک میکردم و کامنت پاک میکردم!
و تند تند تو دایرکت بهشون میگفتم که برن از وکیلشون بپرسن که میتونم ازشون شکایت کنم!
تمام آثار اونا و کارگاهشونو از پیجم پاک کردم...
حتی آدرس سایت رو برداشتم!
و رفتم تو اون پیجی که همه رو تحریک میکرد علیه اینا، نوشتم که به بقیه بگه که میتونم ازشون شکایت کنم.
البته جوابی نگرفتم، اما بعد چند روز اوضاع آروم شد!
.
حالا اینا رو چرا گفتم؟
که بدونید هر کیو رسیدین تبلیغ نکنین... طرف اگه بره بخره و ناراضی باشه حتما یه سیخی هم به شما میزنه...
خودتونو به هیچ پیجی نچسبونید و سعی نکنید از اعتبار کسی بالا برید! چون اصلا معلوم نیست فردا چی میشه...
و در نهایت، سعی کنید حتما یه وکیل تو اقوامتون داشته باشید!
(کاش این طرح وکیل خانواده زودتر عملی بشه واقعا! )