در دیار نیلگون خواب

نام تو مرا همیشه مست میکند

زنده باد آغاز!

یه عالمه حرف دارم زیر این عنوان بزنم!!!
یه عاااالمه حرف!!
حیف بلد نیستم مبهم نویسی کنم!!! 😅😅
این مرادی روزی ۱۸ صفحه مبهم مینویسه هر چی زور میزنی هیچی نمیفهمی،
بعد من سه خط به اصطلاح مبهم مینویسم، ۵ نفر کامنت خصوصی میدن که عهههه قضیه اینه؟!!! :/
پس دیگه هیچی... همون زنده باد آغاز!
و کلمه "لوس آبی‌پوش" هم یادم بمونه بی زحمت!!!!



من از همون اول زاهد و عابد و پارسا بودم! :))

اون اولا که تازه به سن تکلیف رسیده بودم، یا داشتم میرسیدم، خیلی تند تند نماز میخوندم!

بعد چند بار مامان‌اینا گیر دادن که این چه طرز نماز خوندنه و باید یواش بخونی و...

من همچنان همونطور تند میخوندم، ولی ذکرام با حرکات بدنم هماهنگ نبود!!!!

مثلا در حال سجده حمد میخوندم، ذکر سجده رو تو تشهد میخوندم و...!!

بدن در حالت رکعت دوم بود و من نمازم تموم میشد!! در ادامه بدن نماز میخوند و من تو فکرم بازی میکردم!!! :/

نمیدونم نمازام اون موقع اصلا قبول بود یا نه...

ولی شد یه تجربه که حالا به نمازای هول‌هولکی آبجی کوچیکه گیر ندم!!! :)


الان که فک میکنم میبینم من کلا اوایل سن تکلیفم خیلی معرکه‌وار عبادت میکردم!!

مثلا کلاس چهارم که بودم، تو ماه رمضون وقتی تشنه‌م میشد میرفتم دهنمو آب میکشیدم،

بعد بر اساس اینکه " آب دهنو قورت بدی روزه‌ت باطل نمیشه " آب مونده تو دهنمو قورت میدادم! با همین روش کل آب مورد نیاز بدنمو تامین میکردم! :))



بعدا نوشت: آقا من فک میکردم فقط خودم زاهد بودم!!! دوستان اصلا از زاهد رد بودن! عارف بودن حتی! ^__^

(کلیک)

اینم عابد و پارسای شماره ۲ !!! ^__^ (کلیک)



این روزا ...

۱. به اینکه ته دلش قرصه حسودیم میشه!!!! :|

پس من چرا این همه دو دلم؟!!!! 


۲. میگه زنگ زدم دفتر مرجع تقلیدم و شرایطمو گفتم، بهم گفته هم روزه بگیر هم قضاشو بگیر! هم نمازای کامل بخون هم شکسته!!!

گفتم ایشون میخواسته معنویتو توی زندگیت به اوج برسونه!!


۳. اینکه یه آدمی اصلا عادت نداشته باشه تو چت‌ش از ایموجی استفاده کنه و بعد یه هفته عادت کنه، دلیلش میتونه تاثیر مستقیم یک عدد گندم باشه!!



جوونا چجوری باید از خدمات پزشکی تشکر کنن؟!! :)))

دیشب خونه دوست آقای پدر بودیم.

آقای پدر با یه لبخند عجیبی هی به دوستش میگفت: آخ کاش منم دکتر شده بودماااا

دوستش: کوتاه بیا آقای پدر!!!

خانم دوستش: جریان چیه؟!!

دوستش: یه پیرزنه...

آقای پدر: یه خااااانمه!

دوستش: ای بابا! پیرزنا هم خانمن خب!!

... اذان ...

دوستش: پاشین پاشین افطار کنین تا بحث عوض بشه!! :))

آقای پدر رفت وضو بگیره.

دوستش حول حولکی رو به خانمش: بذار من خودم زود بهت بگم تا شر نشده! یه پیرزنی رو دو سال پیش عمل کردم، عملشم خیلی خطرناک بود و احتمال مرگش زیاد بود. حالا هر بار میاد منو میبوسه!!!! :|

خانمش: هاااا همون که بهت میگه "بَبِه‌ی جونی"*؟!!! اون عیب نداره! :)))


+پیرزنا رووووو!!!! :)))

* یه چیزی تو مایه‌های "عزیز دلم" .... معمولا شیرازیا اینو به بچه‌ها یا نوه‌هاشون میگن.



من مست می عشقم
هشیــــار نخواهم شد
وز خواب خوش مستی
بیـــــــدار نخواهم شد
****************

من در اینستاگرام:
https://www.instagram.com/woodstory.ir/
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan