در دیار نیلگون خواب

نام تو مرا همیشه مست میکند

قرارداد کرسنت

خیــــــــــــلی دلم میخواد از کنار مسائل سیاسی با چشمای بسته عبورکنم ... ولی نمیشه گاهی!!!!

بعضی از این مسائل کفشای میخ دار میپوشن و رو مغز آدم پیاده روی میکنن متاسفانه!!!!!

مث قضیه قرارداد کرسنت... ( آیکون اخم عمیــــــق )


+ خلاصه ش اینه که ده سال پیش یه قرارداد گازی بسته شده با امارات که قراره ایران تا 25 سال گازو به قیمت همون زمان به امارات بفروشه. یعنی در حال حاضر 17 دلار در حالی که قیمتش بیشتر از 100 دلاره!!!

+ خیانت که شاخ و دم نداره!!!!



در فضای مجازی تعهد اخلاقی را رعایت کنید!

همه اونایی که گفتن آمپول بی حسی درد نداره زنگ آخر دم در وایسن کارشون دارم!!! :/

+ خیلیم درد داشت!!! :(


+ تو نوبت دندون پزشکی که نشسته بودیم یه آقایی مخ آبجی کوچیکه رو گرفت بود به کار!!! یعنی فقط یه جمله شو میگم بقیه شو دیگه خودتون تا آخر برید...:

" بعضیا تو فضای مجازی تعهد اخلاقی رو رعایت نمیکنن!" :/

در جواب آبجی کوچیکه که گفته بود دوستاش تو واتس آپ عکس جن دیدن!!!!



دندونام :(

پنجشنبه باید برم دندون پزشکی :(

خیلی بدم میاد از دندون پزشکی!!

نه خوب ... غریبه که نیستین... میترسم! :/

مخصوصا از وقتی فهمیدم اسم اون چیزی که دندونا رو باهاش میتراشن فرِزِ!!!!

البته قبول دارم سنگ فرز با اون فرز خیلی فرق داره هاااا...

ولی خوب حس بدی دارم بهش!!!

یعنی اینجوری که من از دندونام مراقبت میکنم اگه از کاکتوس مراقبت میکردم هلو میداد!!!!

چرا خراب شده خوب؟؟!!! :((



رسانه متخصصان و اهل قلم

شمام وقتی میخواین وارد بیان بشین از دیدن " متخصصان و اهل قلم " ذوق مرگ میشین یا این  از ویژگی های خیلی منحصر به فرد خودمه فقط؟؟!!!! :)


+ هدرمو دیدین؟؟ :)) عکسش کار خودمه... و به لطف محبت جناب پلاک هفت رفته اون بالا :)



به یک داماد نیازمندیم

دختر عموم که معرف حضورتون هست... تعریف میکرد وقتی چهار - پنج ساله بوده یه ماهی گلی داشته، بعد هی این ماهی فلک زده رو میگرفته مینداخته رو زمین بعد برمیگردونده توی آب! چون از اون تکون خوردنای ماهیه خوشش میومده!!!! (ما به این تکون خوردنه میگیم پل پل کردن! هر چی فکر کردم واژه معادلش به ذهنم نرسید!! )

خلاصه به یه جایی میرسه که دیگه ماهیه تکون نمیخوره ... یه چیزی تو مایه های امید داشتن به نجات و اینا... دخترعموی عزیز منم برمیداره با قیچی ماهیه رو نصف میکنه که باز اون حالت تکون خوردنه رو ببینه!!!! O_o

بعدم ماهیه رو به چهار قسمت تقسیم میکنه و بعد سعی میکنه با خمیر بازی بچسبونتشون به هم!!! فک کرده حضرت ابراهیمه بچم!!!!!

+ میخوایم شوهرش بدیم!!! خواستگار داوطلب پذیرفته میشود!! :)

+ بلد بودن رقص بندری با توان انجام این رقص در طولانی مدت از ویژگی های مورد نیاز داماد داوطلب میباشد!!! در غیر این صورت تبعات آن بر عهده خود ایشان است!!! :))



شهر منـــ من به تو می اندیشمـــــــ

شیراز عزیزم... شاید تو مثل خیلی از شهرهای دیگر سپیدپوش نشده باشی...
اما این گناه تو نیست! تو عاشق پاییزی... و من عاشق تو! :)



لوگوی خوشکل من

این لوگوی خوشکل منو که میبینید جناب پلاک 7 برای اینجانب ساخته است، که از ایشان کمال تشکر و سپاس را داریم. ( وای نفسم گرفت!!! من اصن بلد نیستم کتابی حرف بزنما!!! چجوری انشا مینوشتم پس؟!!! )

دیگه خلاصه یه عالمه خوش به حالم شده بازم :))

و بازم دعا میکنم که یه وقت ایشون تصمیم نگیرن فراموشمون کنن... ولی خوب حالا سعی میکنم با کمرنگ شدنشون کنار بیام :)

و اینم بگم که اگه فکر کردید دلیل کمرنگ شدنشون اینه که قراره به زودی به داعش بپیوندن باید بگم که اصلا هم اینطوری نیست!!! چه فکرایی میکنید!!!! O_o

اگرم فکر نکردید که قراره به داعش بپیوندن که خوب آفرین درست فکرنکردین :))


+ لوگو رو کجا بذارم؟؟!!! o_O پیشنهادی ندارین؟؟!!!

++ وای اینم بگم... دیدین گندم لوگوم روشن خاموش میشه!!! ( آیکون ذوق مرگ!! )



نامه سر گشاده

دوست عزیزی که گاهی میای دیسلایک میزنی میری

سلام!

خواستم بهت بگم عزیزم (!) حداقل رو پستایی که من عقیده ای بیان میکنم... یه حرف لایک دار و دیسلایک دار میزنم بیا دیسلایک بزن!!!! بعضی چیزا اصن دیسلایک نداره به جون تو!!!!
توجه مینمویی؟؟؟؟!!!!


دوستدار شما (!)
گندم


:/



سودای گندم

اصن عاشق همه دوستامم من :)

مهرناز جونم واسم شعر گفته :)


سودای گندم


خاطرات تو کم است، اما کوتاه نیست
جز خاطر تو هیچ‌کس این دیوانه را یار نیست

رفتی اما از او رسم وفاداری بیاموز
که‌ ماند و حتی در خواب هم دست بردار نیست

امشب هم امد به خواب و بوسه بر زخم زد
می دانم این اولین بار است، اما آخرین بار نیست

در خواب، خیالت را به آغوش می فشارم
عشق بازی می کنم، مرا باکِ مردم نیست

باکم از بیداری و کابوس هایش است
آنجا که همه چیز هست و گندم نیست

رسوای ییداری شدم، من عاشقم، عاشق
در سرم چیزی به جز سودای گندم نیست...

مهرناز.ج



:)))

من توی پست قبلی گفتم معتادم!!!!! معتاد به اینترنت منظورم بوداااااا

وای اصن موندم یه لحظه که یکی ازم پرسیده بود سیگار میکشی یعنی؟!! :)))))))

فک کردم تو پستای قبلی حرفشو زده بودم دیگه میدونید!!! :)


دیگه به چشمامم اعتماد ندارم!

آدم به بی بی سی اعتماد کنه به این جغله بچه ها اعتماد نکنه!!!!

بعد اون رفتار خنگولانم که بلاگو به دختر عموم معرفی کردم و آزادی بیانو از خودم سلب کردم (!!!) زنعموم ازم پرسید "به نظرت براش گوشی بخریم؟" منم گفتم "نه! همینم که داره ازش بگیرین!!!"

عه خوب سوال کرد ازم منم نظرمو گفتم! حالا دختر عموم برگشته جلو مامانم میگه " خوبه منم بگم تو وبلاگ داری معتادم هستی؟!!! "

الان دیگه چجوری میخواستی بگی؟!!!

خوب بیا تو روزنامه همشهری بخش ورزشی هم به چاپ برسون!!!!

اعتماد نکنید به این جوجه ها!!!!!



آخ جون! :)

من امشب دیگه نمیخواستم پست بذارم... در جهت ترک اعتیاد و اینا :دی

ولی خوب مجبورم الان!!!

نگا این شکلکه چه خوشکله :)

http://bayanbox.ir/view/5995630585279222381/gandom.gif

پلاک 7 ساخته برام :)

تنکیو پلاک :)



وقتی یه خودی هم میخواد خاطره تُ کپی کنه!

معلم آبجی کوچیکه تکلیف داده بهشون که یه خاطره بنویس که صبرتو نشون بده. و از اونجایی که صبر کلا یه کلمه تعریف نشده ست براش برگشته میگه من و تو که شکل همیم، خاطره صبر خودتو بگو تا من بنویسم!! :/


!

میگمااا...

شمام وقتی پست میذارین هی بخش نظراتو رفرش میکنین یا فقط من اینجوریم؟؟!!!! :/


+ خیلی دلم میخواد مث بعضیا مثلا تا 24 ساعت بعد پستم هنوز نظرات تایید نشده باشناااا... ولی طاقت نمیارم متاسفانه!!!

+ امروز زیارت عاشورا و اربعین خوندیم... واسه همه تون دعا کردم :) ... نصف مجلسو داشتم فک میکردم که یه وقت کسی از قلم نیوفته! :))

+ دعاهاتون مستجاب :)



خواهر بودن :)

هی همه میرن مکالمه شونو با داداششون میذارن!!!!
خودمم مکالمه دارم اصن!!!
چی فک کردین؟!!!

مکالمه من و آقای برادر:
- عمرا اگه من بذارم تو زن بگیری!!!
+ عه چرا خوب؟!!!!
- یه عمر با عزت زندگی کردم! حالا تو بری زن بگیری بعدشم بچه دار شی که من عمه شم؟؟؟!!!!
+ :/
- نمیذارم!!!!

:))))
یه همچین خواهر فداکاری هستم!!



وقتی بد شانسی میاری همش

یه وقتایی یه کارایی هست که  خودت نمیتونی انجام بدی... حالا به هر دلیلی...

بعد اون کارو میسپری به یه آدم قابل اعتماد...

یه دوست...

بعد هر چقدر منتظر میمونی خودش خبری بهت نمیده!

نمیگه چی شد، چی نشد!!

دوست نداری هی خودت زنگ بزنی که فک کنه ازش طلبکاری!!!

بعد از شانس خوبت بنده خدا میگرنش عود میکنه...

تا سه چهار روز هر روز زنگ میزنی و حالشو میپرسی و هیچ حرفی از اون کار نمیزنی...

که بهش ثابت کنی اگه زنگ میزنی به خاطر خودشه نه خودت!

یکی دو روزه حالش خوب شده، اما باز تو فقط پشت تلفن حالشو میپرسی و قطع میکنی تا همچنان فرصت طلب به نظر نیای!

تا میای خودتو آماده کنی بپرسی متوجه میشی همسرش داره میره کربلا...

فقط زنگ میزنی و التماس دعا میگی  و میپرسی کاری هست براتون انجام بدم؟ بازم حرفی از اون کار نمیزنی...

بعد چند روزم دوباره زنگ میزنی و احوال میپرسی و میگی اگه کم و کسری داشتین حتما خبر بدین... و بازم بی هیچ حرفی قطع میکنی...

و همچنان مث همون حیوون بی آزار توی گل موندی و نمیدونی باید چیکار کنی!!!!


+ چیکار کنم؟؟؟!!!!!! چرا اینا کاراشون تموم نمیشه؟!!!



وقتی یهو با واقعیت مواجه میشی

امروز صبح که بلاگ برای مدتی قطع شد،

فهمیدم که چقدررررر معتادم!!!!! :)

خدا نصیبتون نکنه!!


+ اینقدر مالکیت معنوی رو چک کردم و با خودم گفتم چطور متن آبجی کوچیکه رو کپی کردن متنای منو نه؟!! مگه به درد نمیخوره و اینا؟!!! که بالاخره یکی پیدا شد متنای منم کپی کرد!!!! :))) اینقدر خوب مینویسم منم :))))))))

البته ناراحت شدمااا، ولی خوب نشد پیداش کنم! از همین تریبون بهش اعلام میکنم که حرفای خوبی بهش نزدم!!!! :))


+ این متن درمورد همین مسائله، خوشکل نوشته... بخونید. :)



40

تکرار مسواک زدن در همه شبها، دندان را سفید میکند

و تکرار خاطرات در همه شبها، موها را...

گاهی عمر تلف میشود؛

به پای یک احساس...

گاهی احساس تلف میشود؛ به پای عمر!

و چه عذابی میکشد،

کسی که هم عمرش تلف میشود؛

هم احساسش...!

پاییز طبیعت از مهر شروع میشود،

اما پاییز عمر از مهر شروع نمیشود...

پاییز عمر از بی مهری ها شروع میشود!


زنده یاد حسین پناهی



...

زمان دبستان میخوندیم که اگه ماده در حدی تغییر کنه که تمام خصوصیاتش عوض بشه اون تغییر، تغییر شیمیاییه...

دارم تغییر شیمیایی میکنم!!!!

با سرعت کم...

یواش...

اما شیمیایی!!



آبیاری گیاهان زیردریایی؟!! :/

داییم تازه نامزد کرده بود که مادر نامزدش کل خانواده ما رو برای ناهار دعوت کرد.

وسطای مهمونی دایی به دختر اون یکی داییم که اون موقع فک کنم سه چهار سالش بود گفت برو به زنعمو بگو دوست دارم!

دختر دایی رفت وایساد جلو زنداییم و گفت:

- زنعمو... عمو میگه دوست داره!!!! :)


+ این دختربچه خیلی باهوش الان دوم دبیرستانه،تجربی میخونه... میگه من حوصله ندارم پشت کنکور بمونم، هر چی شد میزنم... حتی آبیاری گیاهان زیر دریایی :/



من مست می عشقم
هشیــــار نخواهم شد
وز خواب خوش مستی
بیـــــــدار نخواهم شد
****************

من در اینستاگرام:
https://www.instagram.com/woodstory.ir/
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan